سخنان سردار فتحیان به مناسبت فرا رسیدن اربعین حسینی
به نقل از روابط عمومی شهرک صنعتی دارویی برکت صبح دوشنبه مورخ 14/07/99 مجلس عزاداریی به مناسبت اربعین حسینی در محل شهرک صنعتی دارویی برکت برگزار گردید.در ابتدای مراسم قاری ارزنده کشوری آقای حسین عزیزی به قرائت قرآن و حاج ...
يادم ميآيد در سال 1359 به عنوان پرستار اتاق عمل، براي پشتيباني عمليات فتحالمبين با يك گروه پزشكي از بيمارستان نهاجا به دزفول اعزام شدم. بيمارستان دزفول فقط دو اتاق عمل داشت كه براي حمايت مجروحان كفايت نميكرد. به همين دليل از اتاقهاي روبروي اتاق ريكاوري (اتاق مراقبت بعد از ...
بسم الله الرحمن الرحيم
اسفند سال 1361 بود که ما با تعدادي از دوستان از جلمه آقاي دکتر جديدي که همه با ايشان آشنا هستيد فعاليتي را در اورژانسها داشتيم در عمليات والفجر 1، در ضمن فهرستي که از بيماران و ضايعاتشان برميداشتيم، قرار بود براي اولين بار آنها را ...
شهيد ناصر خود سياني رزمندهاي که دنيايي از خوبيها بود، شهامت، ايمان و صداقت در اعمال او موج مي زد. ناصر برادر دو قلويي به نام مسعود داشت که او نيز در جبهه حضور داشت، به جرأت مي توان گفت تمام حرکات و سکنات آنها به هم شباهت داشت، آنها ...
گردان توحيد، متشکل از بچههاي چهارمحال و بختياري بود که در 12 اسفند 1362 با هليکوپتر شنوک وارد جزيره مجنون شدند و پس از آشنايي با منطقه، دفاع از خط جزيره به آنان سپرده شد. مدت 5 روز مقاومت سرسختانه در برابر پاتکهاي سنگين عراق سپري شده بود، آن هم ...
ديدهبان باتجربهاي مسئول هدايت آتش آن خط بود که به او «رضا ديدهبان» ميگفتند و شبها در سنگر ما ميخوابيد. وقتي آمد به او گفتم «رضا جان يک قدري هم هواي ما را داشته باش؛ اين نامردها اين همه آتش ميريزند روي اورژانس و تو هيچ کاري نميکني.»
گفت: ...
يکي از کليههايش ترکش خورده بود. دکتر ميگفت «اون يکي هم از کار ميافته.»
بيشتر از دويست نفر آمده بودند بيمارستان که کليه بدهند.
ميگفت «بريد. کليه نميخوام. خودش بخواد ميمونم، نخواد هم فايده نداره.»
--------------
منبع: کتاب روزگاران (خاطرات ...
امدادگر بودم. با يکي ديگر از خانمها رفته بوديم هزار قله براي بچهها عسل و برنج و از اين جور چيزها ببريم. شب به ما دو تا يک سنگر دادند توش بخوابيم. پتو را برداشت، محکم دور خودش پيچيد. به من گفت «تو هم همين کار رو بکن و راحت ...
فرمانده اردوگاه حسابي عصباني بود. سرمان داد زد که «شما اين جا اسيريد، اما من مثل دخترهام باهاتون رفتار ميکنم. نه مثل اسيرها. اگه بخواهم بهتون سخت بگيرم. دوام نميآريد.»
گفتيم «خودمون ميدونيم که اسيريم. خودمون هم قبول کرده ايم، وگرنه همون جا که گفتيد ميتونيد برگرديد عقب، مجروحها ...
مسئله تخليه مجروحين از نظر ارتش در ابتداي جنگ تا نقطه پاياني بسيار متفاوت بوده است. در ابتداي شروع جنگ همه چيز بهم ريخته بود و با وجود تعداد بسيار زياد مجروحين، امکانات هنوز آنطور که بايد و شايد درست مورد استفاده قرار نگرفته بود. در بخشهاي جنوبي و ...