
مقايسه تطابق با اثرات مستقيم و غيرمستقيم استرس در زندگي جانبازان شيميايي با جانبازان فيزيکي
خلاصه
استرس ناشي از جنگ ميتواند اثرات مستقيم يا غيرمستقيمي در زندگي جانبازان ايجاد کند که در صورت تطابق مؤثر با اين اثرات، کيفيت زندگي جانبازان ارتقاء مييابد. لذا در اين مطالعه تطابق با اثرات مستقيم و غيرمستقيم استرس در زندگي بعد از جنگ جانبازان شيميايي با جانبازان فيزيکي مقايسه شدهاست.
در اين پژوهش 100 نفر از جانبازان شيميايي و 100 نفر از جانبازان فيزيکي از طريق نمونهگيري، طبقهبندي و انتخاب شدند. از طريق فرم مصاحبهاي که از مقياس کلي بررسي مجروحين بعد از جنگ استخراج شده بود و شامل دو قسمت اطلاعات دموگرافيک و اطلاعات مربوط به تطابق با اثرات مستقيم و غيرمستقيم بود، مورد بررسي قرار گرفتند.
نتايج مشخص ساخت که در مورد تطابق با اثرات مستقيم، هر دو گروه تطابق داشته ولي تطابق مجروحين فيزيکي بيشتر از مجروحين شيميايي است. چنانچه در برخي موارد مانند خشم، تفاوت معنيداري (05/0P<) بين دو گروه مشاهده شد. در مورد نتايج اثرات غيرمستقيم نيز اعتماد به نفس کم، 32% و تمايل به مواجهه به استرس، 45% ميباشد در حاليکه در مجروحين فيزيکي وضعيت مطلوبتري را نشان داد.
با توجه به اين امر که مجروحين شيميايي از عوارض بيماري هراس دارند، با بررسي و شناخت مشکلات آنان ميتوان به ارتقاء کيفيت زندگي آنها از طرق مختلف مانند آموزش و درمان به موقع کمک بسزايي نمود.
واژههاي کليدي: تطابق، استرس، جنگ، جانبازان
مقدمه
جنگ پديدهاي شوم و ناخواسته براي هر کشوري است که با هر علتي تحميل شود، ميتواند اثرات کوتاه يا بلندمدت داشته باشد. در قرن اخير پيشرفت سريع تکنولوژي منجر به توليد انواع مختلف سلاحهاي کشتارجمعي از جمله سلاحهاي شيميايي شد. اگر چه حملات شيميايي منجر به اثرات جسمي زيادي براي فرد ميشود ولي اثرات رواني بسياري نيز ايجاد ميکند که در مقايسه با مجروحيت فيزيکي جديتر است. چرا که مجروحيت شيميايي علاوه بر مسايل جسمي، ترس از عوارض بلندمدت و بعضاً ناشناخته را به دنبال دارد. گزارش تحقيقات بسياري نشان ميدهد که استرسورهاي غيرقابل کنترل و غيرقابل پيشبيني محيطي در بسياري از مردم ميتوانند تنشهاي بلندمدت ايجاد نمايند. لذا پس از جنگ، افراد با عوارض استرس ناشي از آن مواجه ميشوند که معمولاً بر اساس شدت استرس وارده شده، به اشکال مختلفي تظاهر ميکنند. از جمله اين تظاهرات بيخوابي، اضطراب، کاهش وزن و فقدان احساس کفايت را ميتوان نام برد (2،1). تحقيقات ديگر اين اثرات را عمدتاً به دو دسته تقسيم کرده است که عبارتند از:
الف) اثرات مستقيم
اثرات مستقيم شامل: اختلالات خواب، عادات و اعتياد به مواد مخدر، اختلال در امور جاري، بيتفاوتي نسبت به زندگي، بيمعني بودن زندگي، عدم برنامهريزي براي آينده، افسردگي، خشم و تهاجم ميباشد.
ب) اثرات غيرمستقيم
اين دسته، عدم تمايل به شرکت در فعاليتهاي محيط اطراف، اعتماد به نفس کم و عدم اعتماد به خود، سوءظن نسبت به ديگران، عدم تمايل به برطرف کردن استرس و عصبي و گيج بودن را شامل ميگردد (3). يکي از اقداماتي که فرد براي مواجهه با اين مسايل انجام ميدهد استفاده از استراتژيهاي تطابق (coping) است که در حقيقت بيانگر عملکرد فرد در پاسخ به استرسهاي دريافت شدهاست که به طور آگاهانه انجام ميشود. اين استراتژيها برخلاف مکانيسمهاي دفاعي است که ناخودآگاه صورت ميگيرد (4).
چنانچه تطابق به خوبي صورت گيرد، کيفيت زندگي فرد افزايش مييابد و در غير اين صورت نه تنها خود آنها، بلکه خانواده نيز دچار مشکلاتي از قبيل: عدم توانايي در حل تعارضات (Conflicts)، مشکلات درسي کودکان و گسيختگي خانوادگي ميشود (2). لذا اين مطالعه با هدف کلي تعيين و مقايسه تطابق با اثرات مستقيم و غيرمستقيم استرس در زندگي بعد از جنگ مجروحين شيميايي با مجروحين فيزيکي انجام شد.
روش کار
در اين مطالعه تعداد 100 نفر از جانبازان شيميايي (که تحت تأثير عوامل شيميايي مصدوم شده بودند) و 100 نفر از جانبازان فيزيکي (که مجروحيت آنها بر اثر عوامل تروماتيک بوده است) مراجعهکننده به مراکز درماني توسط نمونهگيري طبقهبندي شده انتخاب شدند. معيار انتخاب آنان، مجروحيت بالاتر از 25%، عدم سابقه بيماري رواني يا جسمي منجر به درمان بلندمدت، عدم معلوليت و نقص عضو، عدم اعتياد قبل از مجروحيت و سابقه حضور در جبهه بيشتر از شش ماه بود. ابزار انجام اين پژوهش فرم مصاحبهاي بود که از مقياس کلي بررسي مجروحين بعد از جنگ استخراج شده و شامل دو قسمت بود.
الف) اطلاعات دموگرافيک
ب) سوالات مربوط به اثرات مستقيم و غيرمستقيم استرس ناشي از جنگ، سوالات موردنظر، پس از توضيحات کافي، مستقيماً توسط پژوهشگر از نمونهها پرسيده ميشد و جوابهاي آنها به صورت پاسخهاي مثبت يا منفي ثبت ميگرديد. لازم به ذکر است پرسشنامهها بدون نام و نامخانوادگي پر شده و در صورتي که نمونهها سوالي داشته و يا در مورد مراقبت از خود و نحوه تطابق مؤثر نياز به آموزش داشتند، توضيحات کافي به آنان داده ميشد. پس از تکميل پرسشنامهها، دادهها توسط آمار توصيفي و استنباطي با استفاده از نرمافزار SPSS مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.
يافتهها
يافتههاي اين پژوهش نشان داد که از نظر اطلاعات دموگرافيک ميانگين سني نمونهها در گروه مجروحين فيزيکي 4/40 سال و در گروه مجروحين شيميايي 41 سال بود. از نظر تحصيلات بيشترين فراواني در هر دو گروه مربوط به افراد بيسواد و تحصيلات ابتدايي بوده که در گروه مجروحين شيميايي 80% و در گروه مجروحين فيزيکي 69% بود. از نظر اعزام به جبهه در گروه مجروحين شيميايي 70% و گروه مجروحين فيزيکي، 64% از موارد به صورت داوطلبانه بوده است. ميانگين حضور در جبهه 2/2 سال در مجروحين شيميايي و 2 سال در مجروحين فيزيکي بود. ميانگين مدت زمان بستري در مجروحين شيميايي 1 ماه و در مجروحين فيزيکي 4/2 ماه بود. در مجروحين فيزيکي 70% تحت درمان جراحي قرار گرفته و در 48% موارد مجروحيت آنان منجر به از دست دادن عضو شده بود و در مجروحين شيميايي 15% تحت عمل جراحي و بقيه تحت درمان دارويي قرار گرفته بودند.
نتايج اثرات مستقيم استرس در تطابق با زندگي بعد از جنگ مجروحين شيميايي در مورد اختلالات خواب، 55% خواب نامنظم، 20% تغييرات دورههاي خواب و 15% کابوسهاي شبانه و در مجروحين فيزيکي بيشترين فراواني مربوط به تغييرات دوره خواب بود که 44% از موارد را شامل ميشد. 27% خواب نامنظم و 10% کابوس شبانه داشتند که اختلاف معنيدار آماري از اين نظر بين دو گروه مشاهده شد (045/0P<). در مورد عادات، 60% از مجروحين شيميايي و 56% از مجروحين فيزيکي عادت به استفاده از دخانيات داشتند. در ارتباط با تغيير روش جاري زندگي در مجروحين شيميايي، 55% بيشتر از يک مشکل (که شامل 65% عدم استراحت، 70% عدم تفريح و 65% اختلال در انجام امور روزمره بود) داشته و 20% شالودة زندگي را از دست داده بودند. بيشترين فراواني در مورد مجروحين فيزيکي، 56% مربوط به از دست دادن استراحت و 40% عدم تفريح بود. عدم برنامهريزي براي آينده با فراواني 60% در مجروحين شيميايي و 56% در مجروحين فيزيکي وجود داشت. 40% موارد مربوط به مجروحين شيميايي دچار افسردگي و 40% دچار خشم بودند و در مورد مجروحين فيزيکي بيشترين فراواني مربوط به خشم بود که تفاوت معنيدار آماري از اين نظر بين دو گروه وجود داشت (05/0P<).
نتايج اثرات غيرمستقيم استرس در مجروحين شيميايي نشان داد که 44% عدم تمايل به فعاليتهاي محيط اطراف، 55% اعتماد بهنفس کم، 45% سوءظن، 25% تمايل به مواجهه با استرس و 45% عصبي هستند. اين موارد در مورد مجروحين فيزيکي 32% اعتماد بهنفس کم، 32% سوءظن، 45% عدم تمايل مواجهه با استرس و 20% عصبي بودند که تفاوت معنيداري از نظر آماري و در موارد عدم تمايل مواجهه با استرس (05/0P<) و عصبي بودن (05/0P<) در نمونههاي دو گروه وجود داشت. ضمناً در هر دو گروه تفاوت معنيدار آماري از نظر ميزان تحصيلات در تطابق با اثرات مستقيم و غيرمستقيم جنگ وجود داشته، به اين معنا که هر چه تحصيلات بيشتر بوده ميزان تطابق و مواجهه با استرس بيشتر شدهاست. نوع اعزام به جبهه با اثرات غيرمستقيم رابطه معنيدار داشت (05/0P<). به اين معنا که افراد داوطلب وضعيت تطابقي بهتري را نشان دادند.
بحث و نتيجهگيري
در دوره پس از جنگ، جانبازان نياز به هماهنگنمودن طريقه زندگي مناسب با مجروحيتهاي ناشي از صدمات خود دارند و هر چه اين هماهنگي بيشتر شود، زندگي آنان از کيفيت مطلوبتري برخوردار ميگردد که در اين راستا ميتوان به استراتژيهاي تطابق اشاره نمود، لذا در اين مطالعه به مقايسه تطابق جانبازان شيميايي و فيزيکي جنگ پرداخته شدهاست.
نتيجه تحقيقات نشان ميدهد که اثرات اختلال پس از ضربه در طول زمان براي مجروحين بسيار متفاوت ميباشد. برخي از آنان به طور کامل مشکلي نداشته در صورتي که ممکن است ديگران اثرات دايمي اختلال را به طور مزمن نشان دهند (5). چنانچه نتايج اين مطالعه نيز نشان داد، جانبازان جنگ به ميزاني درگير اين اثرات بودهاند که در اکثر موارد در مجروحين شيميايي به طور وسيعتري به چشم ميخورد و بعضاً تفاوت معنيداري با مجروحين فيزيکي دارد. اگر چه در بسياري از تحقيقات به وجود نتايج مستقيم و غيرمستقيم جنگ اشاره شدهاست (3)، ولي در اکثر آنان اثرات استرس جنگ را در مجروحين فيزيکي سنجيده و مقايسهاي بين مجروحين فيزيکي و مجروحين شيميايي انجام ندادهاند و يا به مقايسه اثرات رواني جنگ در بين افراد مجروح و افرادي که مجروح نشدهاند پرداخته شدهاست. نتايج يکي از اين تحقيقات نشان ميدهد که نمرات پرسشنامه سلامت عمومي (GHQ) و وضعيت رواني مجروحين با سربازاني که مجروح نشدهاند، متفاوت بوده است (6). آنچه از نتايج اين مطالعه بر ميآيد، آن است که مجروحيت شيميايي حتي با توجه به اين که سالها از جنگ ميگذرد، منجر به اثرات تطابقي کمتري شدهاست که احتمالاً به دليل افزايش مشکلات جسمي و يا طولاني بودن و مزمن شدن بيماري آنان است و بسياري از آنها از عوارض بيماري هراس داشته و يا به وخيمتر شدن وضعيت خود ميانديشند و همين مسئله منجر به تطابق کمتر آنها ميگردد. در حاليکه مجروحين فيزيکي از بدتر شدن وضعيت خود هراس ندارند. اسنوي (NOY S) به اين مسئله اشاره نموده که اثرات بلندمدت استرس بر فعاليتهاي تطابقي فرد مؤثر است و بستگي به کيفيت منابع موجود براي تطابق دارد و در ادامه اشاره نموده که تطابق منجر به احساس اميدواري و خوشحالي براي فرد ميشود (6). ولي اقدامات حمايتکننده چه از نظر رواني و چه جسمي براي هر دو گروه مورد نياز بوده، چنانچه ميهوليک اشاره نمودهاست، کساني که مجروحيت منجر به آمپوتاسيون ناشي از تروماي جنگي دارند نميتوانند به طور جدي با مشکلات مواجه شوند، فراهمنمودن پروتز براي آنها کافي نبوده و نياز به مشاوره، ايجاد يک برنامه جديد و فرصتهاي شغلي دارند و بايد به خوبي با محيط سازگار شود (3) که تمامي اين موارد در ارتباط با مجروحين شيميايي جديتر به نظر ميرسد.
در مورد تطابق با اثرات غيرمستقيم جنگ نيز در مواردي مانند خشم، تمايل به برطرف نمودن استرس و سوءظن، بين دو گروه تفاوت معنيدار وجود داشته است. در هر حال، نتايج اين تحقيق مؤيد آن است که مجروحين شيميايي ميزان تطابق کمتري را نشان ميدهند. چنانچه موليتور و همکاران معتقدند، تشخيص سريع علايم استرسي را که فرد به خوبي با آن مواجه نشده، بسيار مهم است. اقدامات مناسب را در مورد آنها به کار گيريم که از جمله اين علايم به مواردي مانند احساس گناه، خشم و وابستگي زياد به ديگران اشاره ميکنند (7).
با توجه به اين امر که مجروحين شيميايي از عوارض بيماري هراس دارند، با بررسي و شناخت مشکلات آنان ميتوان به ارتقاء کيفيت زندگي از طرق مختلف مانند آموزش، درمان بهموقع و سرويسهاي مشاورهاي کمک بسزايي نمود. ضمناً با توجه به اينکه هنوز ابعاد مختلف مسايل آنان به تمامي شناخته نشده، لزوم تحقيقات بيشتري در اين مورد وجود دارد.
منابع:
1 – Resen SP(2000). Stress, distress, and war termination. Olin institute for strategic studies. Harward university, P: 1-39.
2 – Molitor N, Palomares RS, Sammons C(2003). Homecoming: Resilience after wartime American Psychology Association, P: 1-7.
3 – Radonjic – Miholic V(2002). Landmine victims war invalids after war. 7th internet word congress of biochemical sciences, P: 1-6
4 – Shaner R(2000). Psychiatry, 2nd edition. Lippincot Williams & wilkins, P: 333-334.
5 – Fridman MJ, Schnurr PP, Medonagh-Coyle A(1994). Post-traumatic stress disorder in the military veteran. Psychiatr clin north Am; 17(2): 265-77.
6 – Hume F, Summerfield D(1994). After the war in nicaragua a psychosocial study of war wounded ex-combatants. Med war; 10(1): 4-25.
7 – Noy S(2002). Gradations of stress as determinants of the clinial picture immediately after traumatic events. Traumatology; 6(3): 1-9.
نويسنده: فرح مادرشاهيان M.Sc.
————–
منبع: طب نظامي، تابستان 1382، شماره 5 (2)، صفحات: 120ـ117