
مصاحبه با سردار توکل احدي (معروف به حاج احد)
بسم الله الرّحمن الرّحيم
در خصوص بهداري رزمي در دفاع مقدس يا بهداشت و درمان در دفاع مقدس مطالبي هست که به بايد به سمع دوستان برسانيم. ابتدا يادي ميکنيم از حضرت امام و شهداي انقلاب اسلامي و شهداي جنگ تحميلي و درود و سلام ميفرستيم به همه شهيداني که در راه آرمانهاي انقلاب اسلامي جان خودشان را نثار اين آب و خاک و انقلاب اسلامي نمودند. من در حوزه بهداشت و درمان و سه موضوع که مطالبي را عرض خواهم کردم ابتدا يک مقدمهاي را به شکل کوتاهي عرض ميکنم، و بعد يک سري وقايعي را که در دوران جنگ اتفاق افتاد آنها را عرض ميکنم و بعد هم يافتههايي را که اکنون در اختيار ما قرار گرفته، آنها را به سمع دوستان انشاءالله خواهم رساند.
خب مقدمهاي که ميخواهيم عرض کنيم، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي کشور ما با يک نظام جديدي روبرو شد. بالطبع تحرکاتي که در منطقه صورت گرفت و در دنيا صورت گرفت در نهايت منجر شد به حمله ارتش متجاوز بعثي عراق به خاک جمهوري اسلامي ايران. در ابتدا ما آنچنان آمادگي لازم را براي اين کار نداشتيم و مقدماتي لازم بود تا آن اقداماتي که مورد نياز است به جهات هماهنگي در چارچوب کلان کشور آن اتفاقات صورت نگرفت و با تمهيداتي اين اقدامات صورت گرفت. آنچه که به عنوان مقدمه بايد عرض کرد، به هرحال در ابتداي ورود ارتش در مرزها بود، سپاه به شکل پراکندهاي بود. و در شهرستانهايي هم که در مجاورت استانهاي جنگي بودند آنچنان ما توان بهداشتي درماني در اختيار نداشتيم. نوعاً در آن زمان در شهرهاي کوچک ما پزشکهاي هندي و پاکستاني در واقع در مراکز پزشکي درماني ما خدمت ميکردند و ما مشکلاتي را در اين زمينه داشتيم که آنها با آغاز جنگ به نحوي نقاط دور افتاده و محروم را که عمدتاً در مناطق جنگي هم واقع شده بود ترک کردند. يعني در واقع ما با يک خلأ بهداشتي پزشکي در ابتداي جنگ روبرو شديم. نحوه اداره و تمهيدات به گونهاي بود که در استانها به شکل ستادهاي پشتيباني هماهنگي اقداماتي صورت گرفت و بعد کمکم در مرکزيت ستاد مصدومين و مجروحين صورت گرفت که اين به عنوان مقدمهاي براي هماهنگي در سطح کشور صورت گرفت. و از اين به بعد ميخواهم وارد خود وقايعي که در جنگ اتفاق افتاده و آنچه که خودم درگيرش بودم آنها را ميخواهم عرض کنم به عنوان کسي که نقل قول نميخواهم کنم و خاطره از کسي هم نقل نميکنم، آنچه که خودم مستقيما با آن در ارتباط بودم ميخواهم عرض کنم.
و اگر اشخاصي را هم ياد ميکنم اين اشخاص مربوط ميشوند به دوران دفاع مقدس، حالا بعد از آن اگر اتفاقاتي افتاده يا افراد تغيير چهره دادند، يا موضوعاتي فراهم شده، آن مربوط به بحث ما نيست. بحث ما مربوط به فعاليت کساني است يا اتفاقاتي است که در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاده و من تلاش ميکنم که به عنوان يک وقايعنگار امين و به عنوان کسي که خودش در صحنه نبرد بوده بدون کم و کسر در اختيار نسل امروز قرار بدهم.
من خودم در تاريخ 31 شهريور 59 در تهران بودم در ستاد مرکزي سپاه پاسداران بعد از اينکه فرودگاه مهرآباد بمباران شد، در ستاد مرکزي سپاه اعلام کردند که عراق به ايران حمله کرده و کساني که آمادگي دارند آماده شوند حرکت کنند به سمت مناطق جنگي. با توجه به سابقهاي که من داشتم در درگيريهاي کردستان و قسمتهايي از کرمانشاه، ما داوطلب شديم و به منطقه کرمانشاه عزيمت کرديم وقتي وارد کرمانشاه شديم چند نفري بوديم که ما با هم حرکت کرده بوديم، از جمله آنها شهيد حسين ذاکري بود، شهيد خسروي بود، شهيد عزلت بود و تعدادي از دوستان ديگر که ما در يک گروهي وارد منطقه کرمانشاه ستاد عملياتي غرب کشور شديم. در آنجا به ما گفتند که با توجه به اينکه عراق به قصر شيرين و نودشه و غيره آمده، آنجاها سقوط کرده ، و در دهلران و منطقه ايلام درگيري شديد است، شما به سمت ايلام حرکت کنيد، که ما از ستاد عمليات غرب حکم گرفتيم، به سمت منطقه ايلام حرکت کرديم و از ايلام رفتيم در منطقه دهلران و موسيان آنجا مستقر شديم. ما به عنوان گروه امدادي رفته بوديم ولي با توجه به مشکلاتي که در منطقه بود حالت رزمي امدادي عمل ميکرديم، ضمن اينکه فعاليتهاي بهداشتي درماني را هماهنگ ميکرديم، در کنارش کارهاي رزمي هم کمابيش انجام ميداديم.
بعد از مدتي که از اين موضوع گذشت جبههها يک مقداري فروکش کرد و آن آرامش نسبي در جبهههاي ايجاد شد، ما به ايلام برگشتيم و ستاد مشترک امداد و درمان استان ايلام را تشکيل داديم. که از جمله آنها آقاي نصرالله اسلامي بود، خود بنده بودم، و آقاي دکتر طهماسبي بود که الان از اساتيد هيئت علمي دانشگاه، فکر ميکنم تهران باشد و ديگر دوستاني هم بودند که در اين زمينه کمک کردند.
ما در منطقه ايلام اين ستاد مشترک و ستاد هماهنگي را انجام داديم در ارتباط کمک به جبههها که کليه جبهههاي ايلام را پوشش داديم. آن موقع رسم بر اين بود که يگان آنچنان نداشتيم، يگاني از ارتش در منطقه بود که اين يگان يکي از تيپهاي لشکر 84 بود و فکر ميکنم تيپ اسلامآباد بود که در منطقه ميمک مستقر بود.
باقي جبههها تپهاي عمل ميشد، مثلا هر گروهي از يک استان که ميآمدند يک محدودهاي را به آنها ميدادند، آنجا به عنوان مثلا گروه اعزامي از يزد در منطقه سرنين، گروه اعزامي قزوين مثلا در منطقه بلار. به ترتيب در اين جبههها ما هم پوششمان پوشش همينطوري بود، يعني به اين معنا که هرجا که يک محدودهاي از نيروها مستقر بود، کنارش يک پست امداد آمبولانسي هم مستقر بود ؛ يک ستاد اصلي هم در منطقه گوران داشتيم که جبهههاي اصلي ما از جبهه ميمک بود که عقبه سرنين واقع ميشد، و جبهه کنجانچم که مشرف به مهران بود با توجه به اينکه مهران در اختيار عراق بود از جبهه کنجانچم منطقه گولانگ صالح آباد پشتيبانيهاي ما در آنجا انجام ميشد.
با شکلگيري و تقويت جنگ ما در فتحالمبين از منطقه ايلام به سمت منطقه تيشکن حرکت کرديم و آنجا اولين جايي که به عنوان قرارگاه وارد عمل شديم و کمک کرديم به قرارگاه نصر و بخشي هم از منطقه تيشکن و لشکر 14 امام حسين(ع). که خوب بعد از اينکه ما در عمليات فتحالمبين براي اولين بار اورژانسها رو شکل داديم، اورژانسهاي محدود را ، که اين نظام جامع امداد و انتقال زمان جنگ از عمليات فتحالمبين يک شکل منظمي را به خودش گرفت. يعني اگر واقعاً ما نقطه عطفي را در جنگ تعريف کنيم، درسته که ما عملياتهاي ثامنالائمه را داشتيم، و عملياتهاي طريقالقدس را داشتيم ولي يک چيزي که جنبه کشوري و ملي را به خودش بگيرد در عمليات فتحالمبين بهطور جدي به خودش گرفت و ما در آنجا براي اولين بار يک شکل هماهنگي کلاني را در سطح کشور اعم از لشکري و کشوري ملاحظه کرديم. با توجه به گستردگي ای که در عمليات فتحالمبين بود و از منطقه شوش آغاز ميشد، از دشت رقابيه و از شمال بستان تا منطقه دزفول و منطقه دهلران براي اولين بار نيروهاي ما و سازمان رزمي بهداري رزمي ما يک شکل بزرگ و رسمي اعم از کشوري و لشکري به خودش گرفت. که ما وقتي بعد از عمليات فتحالمبين خداوند توفيقاتي را نصيب ما کرد براي آزادسازي خرمشهر وارد منطقه عملياتي بيتالمقدس شديم، در منطقه عملياتي بيتالمقدس ما چهار قرارگاه را در اختيار داشتيم، قرارگاه فجر به عنوان پدافند منطقه عملياتي فتحالمبين عمل ميکرد و سه قرارگاه هم تشکيل شد براي عمليات آزادسازي خرمشهر، که قرارگاه نصر بود، قرارگاه فتح بود و قرارگاه قدس. که خود من بمسئول قرارگاه بهداري نصر شدم و با شهيد باقري براي اولين بار از نزديک به عنوان فرمانده قرارگاه همکاري مان را آغاز کرديم. يگانهايي که در اختيار ما بود تيپ 27 محمد رسولالله(ص) بود، تيپ 7 ولي عصر بود، تيپ 22 بدر بود، و تيپ 46 فجر ماهشهر. منطقهاي که به عهده ما بود منطقه سلمانيه بود که در بين آبادان و دارخوين واقع ميشد. کنار ما هم قرارگاه فتح بود که قرارگاه فتح هم شامل تيپ 8 نجف بود، 14 امام حسين(ع) و 25 کربلا.
در این مقطع با توجه به تجاربي که در جنگ به دست آورده بوديم با يک شکل عملياتي در زمينه بهداري رزمي تحولي اتفاق افتاد و ما براي اولين بار توانستيم سنگرهاي فريم فلزي را به عنوان اورژانس در زمين جاسازي کنيم، و با الوار و پليت و اينها براي اولين بار توانستيم اورژانسهاي مناسبي را براي پزشکان ايجاد کنيم. ما در منطقه سلمانيه هفت تا سنگر را براي بهداشت و درمان به عنوان هفت تا سوله جهت اورژانس تعبيه کرده بوديم، مبناي اين هفت تا سنگر هم از سبع مساجد جنگ احزاب گرفته بوديم که يک همخواني تاريخي هم ايجاد شود و يک قداستي هم به کار خودمان با توجه به آشنايي که با آثار تاريخي داشتيم ، بدهیم ، اين هفت تا سنگر را هم در اختيار يگانهايي قرار داديم که در منطقه قرارگاه نصر مسئولیت عمليات را بر عهده داشتند.
در طول جنگ استفاده از اين سنگرهاي فريمي يا اين سنگرهايي که با پيش ساختهاي فلزي در جنگ راه افتاد اولين بار در اين هفت سنگر انجام شد. با پيشرفتي که از نظر عبور نيروهاي ما از رودخانه کارون و رسيدن به جاده اهواز خرمشهر اتفاق افتاد لذا جهت ادامه عمليات ما بايستي اورژانسها را هم تعويض ميکرديم و قسمت دارخوين را به سمت جاده اهواز خرمشهر نزديک ميکرديم که به نيروهايمان نزديک باشند، چون يکي از اهداف ما اين بود که مراکز بهداشتي درماني بايستي به نقاط درگيري نزديک باشد، که دسترسي رزمندگان ما بعد از مجروحيت به مراکز بهداشتي درماني هم سريع باشد و هم با حداقل زمان ممکن و با حداقل اتلاف وقت اين اتفاق بيفتد.
اين اقدام خوشبختانه به لطف خداي تبارک و تعالي انجام شد، و ما توانستيم اورژانسها را در مدت زمان کوتاه، از منطقه دارخوين و از منطقه سلمانيه به پشت جاده اهواز خرمشهر، ايستگاه گرمک منتقل کنيم. و با توجه به چرخشي که در عمليات صورت گرفت به اين معنا که از محدوده خط مرزي دژ به سمت خرمشهر نيروهاي ما تغيير جهت دادند، ما آمديم پايين بين ايستگاه گرمک و آن کيلومتر 93 جاده اهواز خرمشهر براي اولين بار اورژانسهاي لشکري بزرگ را که با يک استعداد مثلا 44، 45 تخت اورژانس بود، آنجا براي اولين بار براي مرحله آخر آزادسازي خرمشهر در آنجا ايجاد کرديم. که حدودا فاصله اورژانس با نقاط درگيري ما با توجه به اينکه جاده اهواز خرمشهر، جادهاي بود که کفي بود و ترددها خيلي سريع انجام ميشد تا خود خرمشهر حدود 7 کيلومتر بود و اين اقدامي بود که در جنگ در حوزه بهداشت و درمان يک اقدام جديدي بود.
منتها غير از آن سازماني که عرض کردم در فتحالمبين ، ديگه در عمليات بيتالمقدس يک شکل ملي و کشوري به خود گرفت، بدين معنا که در اهواز نقاهتگاهها، در فرودگاه اهواز ستاد انتقال مجروحين، در سازمان بهداري خوزستان ستادي به نمايندگي ستاد مصدومين و مجروحين تأسيس شد. پيامد اين هماهنگيها منجر به تشکيل ستادهاي امداد استاني و ستادهاي امداد پشتيباني استاني شد ، بدين معنا که دو نوع ستاد امداد در سطح کشور پيشبيني شد، که يکي در استانهاي جنگي با نام ستادهاي امداد جبهه تأسيس شد، در استانهاي غير جنگي هم ستادهاي پشتيباني که وظيفهشان پشتيباني بود از استانهاي جنگي، هم در زمينه نيروهاي تخصصي، هم در زمينه دارو و تجهيزات، در زمينه نيروهاي غير پزشکي مثل رانندگان و کساني که در کار انتقال مجروحين کمک ميکردند. به تعبير ديگر مجروحاني که از مناطق درگيري مثل اهواز و کرمانشاه به نقاط ديگر کشور اعزام ميشد از طريق هواپيما، قطار يا اتوبوس، اين ستادهاي پشتيباني وظيفهشان هماهنگي و گرفتن پذيرش از بيمارستانهاي سطح استانها بود که به تعدادي که ظرفيت دارند بتوانند مجروحان را در استان خودشان پذيرش بدهند و کار رسيدگي و امکانات را بعهده داشته باشند.
البته ناگفته نماند، در ابتداي جنگ هم يک ستاد مصدومين و مجروحين توسط وزارت بهداشت شکل گرفت که آقاي دکتر مخلصي آن موقع مسئوليت اين کار را بر عهده گرفت. در هلال احمر هم سازماني شکل گرفت به نام سازمان امداد جبهه هلال احمر که مرحوم دوست شهيدمان آقاي شيرمحمدي اين وظيفه را بر عهده داشت، در آن موقع دکتر فيروزآبادي که الان فرمانده کل نيروهاي مسلح است، رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح هستند، ايشان آن موقع رئيس جمعيت هلال احمر کشور بودند.
که مرحوم آقاي شيرمحمدي مسئول امداد جبهه هلال احمر بودند، اينها هم يک فعاليتهايي را داشتند. بعد از آن که ستاد امداد جبهه و پشتيباني صورت گرفت همه اين دستگاهها، نمايندگانشان در اين ستادها مستقر شدند. در استانهاي جنگي رياست اين ستادها با استانداري بود، دبيريشان با نماينده سپاه بود، در استانهاي پشتيباني هم همين روش بود، منتها بعضي جاها به فراخور فعاليت دستگاهها نفرات وظايفي را به شکل نوبه اي و يا فراخور تغييراتشان برعهده ميگرفتند. بعد از اين زمان که خرمشهر آزاد شد جنگ يک مقدار شکل سنگينتري به خودش گرفت، و همين روشي که انجام شد در عمليات بعدي هم مثل عمليات رمضان و غيره ادامه پيدا کرد. بعد از عمليات رمضان شکل جنگ از جبهههاي جنوبي به جبهههاي غربي هم به شکل سنگينتري کشيده شد.
متناسب با اين موضوع تشکيل يا انتقال قرارگاه نجف از جبهه جنوبي بود به جبهه مياني يا جبهه غرب که براي اولين بار قرارگاه نجف از جنوب منتقل شد به منطقه عملياتي سومار که عقبهاش هم در منطقه قلاجه مستقر شد. که ما هم به عنوان مسئولين بهداري نجف از آن سال که اواخر سال 61 بود در آنجا مستقر شديم، عمليات مسلمابن عقيل اولين نتيجهاي بود که قرارگاه نجف در منطقه سومار انجام داد که ارتفاعات ميانتنگ و چهارصد و دو و يسکه و ساماپا آزاد شد و اين عمليات مرهون آمدن قرارگاه نجف به منطقه غرب بود که براي آزادسازي جبهههايي مثل سومار، نودشه و برداشتن آتش از محدوده گيلانغرب و نودشه و قصرشيرين بود.
بعد از اين اقدامات که سازمان بهداري ما در غالب فرمانده بهداري جنوب که دوست عزيزمان جناب آقاي فتحيان مسئوليتش را برعهده گرفت، در غرب هم حقير عهدهدار اين وظيفه شدم، در شمال غرب قرارگاه حمزه هم دوست عزيزمان جناب آقاي صدري عهدهدار اين وظيفه شدند. در کلان سپاه هم بعد از فراز و نشيبي، تغييراتي که اتفاق افتاد بعد از آقاي دکتر احمديان و آقاي دکتر نوربالا، آقاي دکتر خاتمي به عنوان رئيس بهداري سپاه يا نماينده سپاه در وزارت بهداشت و درمان در ارتباط با هماهنگيها ايشان کار را برعهده گرفت. ذکر اين نکته هم خالي از لطف نيست؛ که کسي که بهداري سپاه را تشکيل داد، جناب آقاي دکتر پاکنژاد بود که از خود استان يزد بود، ايشان از ابتداي پيروزي انقلاب در سپاه حضور داشت و بهداري سپاه را ايشان راهاندازي کرد. منتها در ابتداي جنگ ايشان اسير شد و تا آخر جنگ به شکل مستقيم ما محروم شديم، که جا دارد از ايشان هم ياد شود، و حداقل ما خودمان در ابتداي سپاه با توجه به کارهايي که ايشان کردند، ياد و خاطره خوبي از خدمات ايشان داريم.
بعد از اينکه قرارگاههاي غرب و جنوب غرب شکل گرفتند و تقسيم شدند و جبهه جنوبي و جبهه مياني و جبهه شمالي شکل گرفت، در واقع جنگ وارد يک مرحله جديدتري شد، که شما بعد از اين عمليات سنگيني ميبينيد مثل عمليات خيبر، بدر، والفجر 8، والفجر 10. ويژگيهايي که اين عملياتها داشتند، چون از عهده قرارگاه خارج ميشدند ما به عنوان قرارگاه غرب در جنوب مستقر ميشديم، مثلا در عمليات خيبر خود بهداري جزيره را برعهده من گذاشته بودند. يا در عملياتي که در منطقه حلبچه انجام شد، بخشي از وظيفه را فرمانده بهداري جنوب برعهده گرفت، قسمت شمالياش را ،منطقه دزلي و ملخخور و سمت مريوان را قرارگاه فرمانده بهداري جنوب برعهده گرفت.
يا در عمليات بدر به عنوان مثال جبهه سمت شتلي را قرارگاه نجف که قرارگاه ما باشد برعهده گرفت، عمليات آزادسازي مهران را هم کربلاي يک، جبهه جنوب، قسمت جنوبي را فرمانده بهداري جنوب برعهده گرفت. اين را از اين جهت عرض کردم که فرمانده بهداري غرب يا جنوب متمرکز و استقرار دائم در آنجا پيدا نکردند بلکه به فراخور نياز جابجا ميشدند، کمک ميکردند به همديگر، واقعا ما در استان خوزستان کمک ميکرديم به دوستانمان در جنوب و گاها هم آنها در منطقه غرب کمک ميکردند به ما و گاها هردو مشترکا در منطقه عملياتي شمال غرب کمک ميکرديم به قرارگاه حمزه. که به عنوان مثال عمليات حلبچه نمونه بارز اين حرکت است.
همين روش ديديد تا آخر جنگ ادامه پيدا کرد که ذکرش به شکل بارزتري شايد وقت مستمعين را بگيرد. و من فکر ميکنم که همين مقدار در اين زمينه کافي باشد. من چند تا مطلب را که نادر بود عرض ميکنم که شايد براي همه ملتمان و و همه بينندگانمان داراي اهميت باشد. ما در جنگ هميشه با اين موضوع روبرو بوديم که جنگ ملي است يا اسلامي است. و هميشه يک عده معتقد بودند که ما براي آب و خاک ميجنگيم و يک عده معتقد بودند که ما براي دفاع از انقلاب ميجنگيم. آنهايي که دفاع از انقلاب را اصل ميدانستند ميگفتند که چون که صد آيد نود هم پيش ماست، وقتي ما جنگ کنيم براي دفاع از انقلاب، خاک هم خودبهخود حفظ ميشود.
من دو تا خاطره عرض ميکنم و قصدم هم محکوم کردن و يا متهم کردن نيست، فقط ميخواهم آنچه که ديديم را عرض کنم. يک گروه پزشکي آمده بودند از يکي از استانها، اينها خيلي ادعاي مليت ميکردند، ما آمدهايم براي دفاع از آب و خاک. من خودم به عنوان راهنما بردمشان به يکي از جبههها و مستقرشان کردم. به محض اينکه آتش توپخانه دشمن شروع شد و اطراف اينها، نزديکيهايشان صداي گلولهها درآمد، من ديدم اين آقاياني که دم از آب و خاک ميزدند مثل ابر بهاري گريه ميکنند، من پرسيدم براي چي گريه ميکنيد؟ گفتند: اينجا مثل اينکه آتش است و کشته شدن است و …
گفتم: خوب اينجا هم جزو خاک ايران هست، اگر شما براي دفاع از خاک آمدهايد، در جنگ هم که حلوا خير نميکنند، يا گلوله هست، يا خمپاره هست، یا توپ هست، يا بمباران هست.
خيلي راحت به من گفتند: ما براي اين کارها نيامدهايم، ما فکر کرديم ما آمدهايم اينجا، ما ميزنيم، آنها در ميروند، ما هم اينجا دستها را و انگشتها را بالا ميگيريم.
خلاصه اينها با اصرار آب و خاک را رها کردند و به عقب برگشتند، نظير اين را ما در عمليات والفجر 3، در منطقه مهران يک تيم پزشکي داشتيم، آقاي دکتر خسروي بودند و آقاي درياني و دوستان ديگه بودند، اينها ادعاي آب و خاک هم نداشتند ولي خيلي هم با خونسردي آنجا خدمت ميکردند، من به آنها گفتم که بنا به دستور قرارگاه شما بايد منطقه را ترک کنيد، چون حجم عمليات سبک شده، و ما براي تپه 343 نميخواهيم بيمارستاني به اين گستردگي داشته باشيم.
اين آقايان به ما گفتند که نخير هر وقت فرماندهان قرارگاه و نيروها آمدند از اينجا رد شدند، ما هم پشت سرشان برميگرديم، ما آمدهايم اينجا براي کمک و همراهي با رزمندگان، تا رزمندگان در منطقه هستند ما از اينجا نميرويم. اينها ماندند تا آخر فتح 343 انجام گرفت، بعدا اينها را ما از منطقه با اصرار دورشان کرديم. اين هم يک تفکر.
مورد ديگهاي هم بود يک شخصي را من ديدم، آقاي دکتري بود ادعا ميکرد در ويتنام در جنگ بوده، کمک به آمريکاييها ميکرده، آمده بود يک روز قبل از عمليات پيش ما ،جراح توراکس بود، که کمک بکند. خيلي شعار ميداد که من در جنگ ويتنام بودم، چنين کردم، چنان کردم. من هم با خنده به او گفتم فردا معلوم ميشود.
فردا صبح، خوب منطقه عملياتي مرتب بمباران ميشد، سر و صداي هواپيما و اينها، ديديم اين آقا گم شده، خلاصه از اين طرف و آن طرف، ما رفتيم زير يک سقفي پيدا کرديم ديديم مخفي شده، او را آورديم بيرون گفتيم چرا مخفي شدي؟ تو نياز به آب داري، نياز به غذا داري، حداقل اطلاع می دادی به کسي، خيلي صريح گفت: فلاني من ميترسم گفتم: خوب شما که ميترسي، مگه جنگ ويتنام نبودي؟
گفت: نه آقا ويتنام جنگ اينطوري نبود که. آنجا آمريکاييها ويتناميها را قلع و قم ميکردند، ما هم نزديک هشتاد نود کيلومتر عقبتر، هليکوپتر يک مجروحي براي ما ميآورد آن را مداوا مي کرديم، ما اصلاً جنگ را نديديم، صداي غرش توپ و تانک را نشنيديم. ما اصلا از اين صحنهها نديديم
در حالي که همين آقا روز قبل آنچنان شعار ميداد که ما فکر ميکرديم واقعا اگر ارتش عراق حمله کند اين آقا به تنهايي ميايستد آنجا کار ميکند. ميخواهم عرض کنم کساني که خيلي دم از آب و خاک زدند در جنگ نمره خوبي نگرفتند. اما کساني که بي ادعا بودند و خيلي شعار ندادند نمره بهتري گرفتند و پايمرديشان و ايستادگيشان به مراتب قويتر و ايستادهتر بود و پويا تر.
نکته ديگري که ميخواهم عرض کنم، در واقع فکر ميکنم از وظايف امثال ما هست که بگوييم اينها را، حقيقتاش اين است که در دوران دفاع مقدس کل کشور در حوزه بهداشت و درمان، الا افراد خاصي که آن را از اين گروه جدا ميکنيم، در اين زمينه کمک کردند و با همه وجودشان همراهي کردند رزمندگان را، جبههها را.
شاخص اين موضوع را ميخواهم عرض کنم که ما در جنگ اگر بگوييم اين جنگ مقدس است، ذرهاي اغراق نکرديم، و اگر بگوييم اين جنگ ملي تقدس است باز غلو نکرديم. مثلا شما نگاه بفرماييد مثلا بيمارستان سراسوب پل ذهاب در پادگان اللهاکبر در گوشهاي از اين پادگان بيمارستاني ايجاد شد که از ابتداي جنگ تا انتها ،آذربايجان ، نيروهاي پزشکي اينجا و مديريتاش را برعهده گرفت، تا آخر جنگ نيروهايش تأمين بود. يا نيروهايي که از يزد و اصفهان ميآمدند در جبهههاي جنوبي و در جبهههاي غربي اينها از ابتداي جنگ، مرتب آمدند.
يعني ميخواهم عرض کنم که همه استانهاي ما به فراخور توانمنديشان نسبت به جمعيت و منابعشان در جنگ توانستند هم يگانهايشان را پوشش بدهند و هم توانستند به کليت جنگ کمکهاي لازم را انجام دهند، اين بخشي از وقايعي بود که فکر ميکرديم بايد تعريف کرد و صحبت کرد و آنچه که عرض شد از باب وظيفه بود و انشاءالله بتوانيم در همه حال وظيفهمان را انجام دهيم. اما يافتههایی بعد از بررسيهايي که روي بهداري رزمي انجام ميدهيم به دست آورديم، اينها از مطالبي است که شايد ديگران نگفتند، ما عرض ميکنيم.
ما در جنگ هدف اصليمان امداد و نجات است يا امداد و نجات و انتقال است، در جنگ بيش از يک ميليون نفر مجروح را بهداشت درمان دفاع مقدس جابهجا کرده و درمان کرده. ما اين را مقايسه کرديم سرعت عملش را با ساير جنگها، از جنگ اول جهاني، جنگ دوم جهاني، جنگ کره، جنگ ويتنام، جنگهايي که در خاورميانه اتفاق افتاد، از جنگ 6 روزه عراق و اسرائيل يا ساير جنگها. آنچه که ميتونيم با جرأت و اطمينان بگوييم سرعت عمل رسيدگي به مجروحان ما در دفاع مقدس از نظر زماني جزو رتبههاي برتر است و ما متوسط اگر نقاط صعبالعبور کردستان را ملاک عمل قرار بدهيم، ميانگين خدمترساني و سرعت عمل ما در نقل و انتقال از لحظهاي که مجروح ما زمين ميافتاد تا در يک مرکز درماني مجهزي مورد مداوا قرار بگيرد کمتر از سه ساعت هست. و اين يکي از افتخارات کادر پزشکي بهداري دفاع مقدس هست. اين که عرض ميکنم هم بهداري دفاع مقدس خاص نيروهاي مسلح نيست. منظور ما همه کساني که در جنگ حضور داشتند، هم از نيروهاي وزارت بهداشت و درمان، هم از نيروهاي دانشگاهها، ساير سازمانهايي که به نحوي در بخش پشتيباني جنگ حضور داشتند.
بنابراين در بحث امداد و انتقال يکي از برجستگيها سرعت عمل در نقل و انتقال و رسيدگي سريع در لحظاتي که از نقطه مجروحيت تا نقطهاي که مجروح ما در يک منطقه آرامي و امني مورد مداوا قرار بگيرد.
نکته دوم که باز اثبات ميکند حضور مؤثر بهداشت و درمان را در دفاع مقدس و نقش مؤثر آنها را، آمار شهداي نيروهاي شرکت کننده در جنگ هست و آمار کشتههاي ارتش عراق. بر اساس آخرين آماري که بنياد شهيد دارد، ما تعداد شهداي جنگمان قريب به دويست و هفده هزار نفره و بر اساس اطلاعاتي که من به نقل از آقاي مرتضي قرباني عرض ميکنم از اسناد معتبري که ايشان ارائه ميداد، تعداد کشتههاي ارتش عراق يک ميليون و دويست هزار نفره. اگر ما نسبت جمعيت ايران با نسبت جمعيت عراق را مبنا قرار بدهيم با اتهاماتي که به ما ميزدند به اين معنا که نظام ما را متهم ميکردند که به دليل پايين بودن سطح تجهيزات از منابع انساني به عنوان ابزار استفاده ميکند و نيروها را به ميدان مين ميبرد و از اين ادعاها که زياد ميکردند. اينجا نشان ميدهد که اولا اين ادعا کذب است و سرعت عمل بهداشت و درمان در رسيدگي به مصدومين و مجروحين واقعا بينظير و کمنظير در ميان حوادث مشابه و در جنگهاي گذشته است. شما اگر ملاحظه بفرماييد يک تعداد 217 هزار به يک ميليون و دويست هزار نفر با توجه به پشتيبانيهايي که از ارتش عراق صورت ميگرفت، پشتيبانيهايي که کشورهاي غربي، کشورهاي عربي انجام ميدادند، با آن تجهيزاتي که در اختيارش قرار ميدادند، ارتشي که تا دندان مسلح بود، ارتشي که متجاوز بود، اما نيروهاي ما در عين مظلومت با کمترين هزينه و امکانات بهترين خدمات را توانستند از خودشان ارائه بدهند، زبان گويايش هم اثبات اين ادعا هست که تعداد شهداي ما و تعداد کشتههاي ارتش عراق.
نکته ديگري که برجسته هست و ما اين برجستگي را موظف هستيم که به همه انتقال دهيم، آن سازماني که طراحي شده بود براي امدادرساني و خدمترساني و يا به تعبيري نظام جامع خدمات رساني به رزمندگان در بخش بهداشت و درمان يا بهداري رزمي بود. ما از نقطهاي که نيروهاي ما درگير ميشدند، کوچکترين واحد رزمي ما مثلاً دسته عملياتي بود، از آن نقطه ما سازمان بهداري داشتيم تا دورترين نقطه کشور که به تعبيري يک مجروح ما منتقل ميشد. به ترتيبي که بخواهيم اين را بر اساس يک استراکچر و يک نظام سازماني بيان کنيم، ما يک کيفهاي امدادي همراه رزمنده داشتيم، نيروهاي امدادي داشتيم. نيروهاي امدادي که در گروهان بود، نيروهاي امدادي که در گردان بود، اورژانسها که در تيپها درست شد، و لشکرها و قرارگاهها، به همين ترتيب بيمارستانهاي صحرايي، و ستادهاي انتقال مجروحين از نقاط عملياتي به نقاط عقبه، و از نقاط مثل فرودگاههاي اهواز، کرمانشاه، سنندج، اروميه به نقاط ديگر کشور. يعني اين نظام را شما به عنوان يک گردش ثابت در طول جنگ ميبينيد.
همانطور که عرض شد در بحث سازماني که وظيفه امداد، درمان و انتقال را بر عهده داشت، ما يک مجموعه منسجم و از يک قواره سازماني مناسبي برخوردار بوديم، و اين هم ابتکاري بود، ما از هيچ جاي ديگري الگوي سازمان را نگرفته بوديم. ما از نقاط درگيري و نقاط عقبه شهرهاي ديگر کشورمان نظامي را طراحي کرده بوديم براي امداد، انتقال و درمان. من در حوزههاي بهداشتي کمتر صحبت ميکنم چون همانطور که قبلا هم عرض کردم آقاي دکتر مهرابي از اساتيد اين حوزه بنا شد که در اين رابطه توضيحاتي بدهند خدمتتان که من ديگه اطاله کلام نميکنم. نکته ديگري که خيلي برجسته بود در دوران دفاع مقدس، در بحث پشتيبانيها بود. من پشتيبانيها را سه بخش ميکنم، يک بخش تجهيزات بود و خون رساني بود که در اين زمينه نظام همه تلاش خودش را بهکار برد که رزمندگان ما با همه مشکلاتي که در آن زمان براي کشور بود، مشکلي از نظر تجهيزاتي و درماني و خوني براي رزمندگان ما بوجود نيامد. يکي از افتخارات انقلاب اسلامي و دفاع مقدس اين است که جريان اهداي خون هم از زمان دفاع مقدس در کشور ما شکل گرفت و امروز هم آثار خوب آن مورد استفاده عام و خاص در کشور ما هست. بنابراين يکي از برکات دفاع مقدس همين برنامه اهداي خون هست و انشاءالله که يک اثر ماندگار از مردممان که نگاه ايثارگرانه و نشان ايثاري به جهت همراهي با رزمندگان، که اگر ما در جنگ حضور نداريم حداقل با اهداي خون رزمندگانمان را حمايت کنيم انشاءالله همچنان اين شعار با قوت بيشتر تداوم پيدا کند.
بعد از پشتيباني دارويي و خون رساني، حوزههاي پشتيباني نيروي انساني بوديم که خوب به هرحال اداره جنگي به اين سنگيني و يک حوزه وسيع بهداشت و درمان با يک تعداد بيمارستان صحرايي و مراکز اورژانسي، اعم از اورژانس يگانها، اورژانسهاي قرارگاهها و اين مراکزي که به هرحال هرکدام براي منظور خاصي ايجاد شده بود، تأمين نيروهاي مورد نياز که عمدتاً نيروهاي تخصصي بودند خودش کار بسيار بزرگي بود، که خوشبختانه کشور در اين خصوص با هماهنگي که از خودش نشان داد توانست جبههها را در زمينههاي نيروهاي پزشکي و پيراپزشکي و کادر پرستاري و تکنسين فوريتها و ساير نيروهايي که به نحوي مورد نياز بودند به شکل تمام در طول دفاع مقدس پوشش بدهد.
که خوب با توجه به مشکلاتي هم که در اين زمينه بود اجراي طرح تأمين نيروي انساني براي پزشکان، اعزام دانشجويان کادر پزشکي، اعزام شش ماهه به جبهه، اينها مطابق همين برنامه تأمين نيروي انساني مورد نياز براي جبههها بود که اين نشان ميدهد که نظام اهميت خاصي به اين موضوع قائل بود و در اين رابطه از همه امکانات خودش در رابطه با قوه مجريه و مقننه استفاده لازم را بهعمل آورد.
در بحثهاي مصدومين شيميايي، اين هم با توجه به صفاتي که در دشمنان بودند، صفات حيواني بودند و صفات ددمنشانهاي بودند و آنها اقداماتي را در رابطه با مصدومين بمباران شيميايي و استفاده از عواملي که به نوعي در بازدارندگي رزمندگان ما نقش داشت، استفادههاي وسيعي کردند که در اين زمينه هم بهداري دفاع مقدس توانست با علم به اينکه آمادگي لازم را نداشت در آن ايام و توانست به سرعت خودش را آماده کند در اين زمينه توانست اقداماتي را انجام دهد از جمله واحدهاي خنثي سازي و واحدهاي درمان ش.م.ر، که حمامهاي ش.م.ر، معمولا جزء نشانههاي اين مراکز بود و واحدهايي که به نحوي به عنوان رفع آلودگي و امثال اينها هست، اينها مبين اين موضوع است که انشاءالله دکتر فروتن در اين حوزه توضيحات بيشتري را خواهند داد که بنابراين من خيلي اشاره نميکنم.
عرض ميکنم که آغاز اين موضوع برميگردد به سال 62 که عمليات خيبر سرآغاز استفاده وسيع دشمن از عوامل شيميايي بود. اگر قبل از آن هم موردي بوده يا به ندرت بوده، يا موردي نبوده که قابل ذکر باشد. ولي از عمليات خيبر ما با مسائل شيميايي بالاجبار روبرو شديم و دشمن در حد وسيعي از عوامل شيميايي در اين منطقه استفاده کرده و بعد از آن هم در همه عملياتها اين داستان تکرار شد. که اوج اين جنايت در بمباران شهر حلبچه و شهر سردشت، چون بعضي ها ممکن است خيال کنند که فقط رزمندگان مورد اصابت قرار گرفتند، نه، حتي مردم شهرها و شهرهاي خود عراق و شهرهاي ما هم متأثر از اين حمله وحشيانه دشمنان ما بودند که شهر سردشت نمونه بارز آن هست که شما هم اگر فرصتي کرديد آنجا تشريف ببريد آثار بمباران هنوز بر مردم سردشت باقي است.
در جنگ در حوزه بهداري دفاع مقدس ممکن است اين سوال را از ما بپرسند که شما چه اقداماتي را انجام داديد؟! ما محصول يک نظامي که بتواند سلامتي رزمندگان ما را در ابعاد مختلف تضمين کند در بهداري دفاع مقدس ايجاد کرديم. بدين معنا که رزمندهاي که وارد منطقه ميشد مطمئناً مورد مراقبت بهداشتي قرار ميگرفت، و با آموزشهاي لازم، وارد يگان ميشد حتماً امکانات امدادي همراهش بود، و بعد هم که خداي نکرده مورد مجروحيت قرار ميگرفت واحدهاي درماني مختلفي در سطح يگانها و منطقه وجود داشت که به سرعت ميتوانستند اين کمکهاي لازم را به رزمنده ما انجام دهند.
يکي از افتخارات بهداري دفاع مقدس ما اين است که ما در دفاع مقدس هيچ گونه مشکلي به لحاظ بهداشتي، يعني به اين معنا که يگان ما درگير شود در زمينه بيماريهاي بهداشتي واگير، خوشبختانه چنين نشانهاي نداريم. موردي بوده که افرادي بيماري محلي و منطقهاي داشتند، ولي اين که تصري پيدا کنه يگاني را از کار بياندازد در طول جنگ نداشتيم و اين هم از افتخارات بهداري دفاع مقدس است. نکته ديگري که من لازم ميدانم عرض کنم، اگر ما ميگوييم نظام امداد و انتقال، منظور ما جامع است به اين معنا که از هواپيما گرفته تا هاورکرافت تا قايقهاي حمل بيمار، تا اتوبوسهاي حمل بيمار، تا آمبولانسهايي که در خطوط عملياتي و از خطوط عملياتي به عقبتر، هليکوپترهاي هوانيروز و هليکوپترهاي هلال احمر، همه و همه را ما جزء نظام جامع امدادرساني و انتقال ميدانيم. و اگر جايي ذکري از آن برده نميشود به معني اين نيست که اينها مورد توجه نبودند بلکه همه اينها را ما به عنوان، حتي ايستگاههاي قطار، ما خيلي از شهرها مجروحان را با قطار جابجا ميکرديم، مثلا از اهواز به شهرهايي مثل اراک، تهران، يا هرجايي که امکان انتقال با قطار بود با توجه به رفاهي هم که در قطار بود، باز از قطارها هم به شکل مطلوبي استفاده کرديم، يعني ما اگر جايي هم اگر وسيله يا سازماني اسم نميبريم به خاطر اينکه همه اينها را فکر ميکنيم که در يک نظام جامع خودبهخود مشارکت داشتهاند و نيازي به بيان جزء به جزء نيست.
نکته ديگري که باز از برجستگيهاي دوران دفاع مقدس هست، حضور پزشکان ممتاز در آن دوران در دفاع مقدس است. چون به هرحال اگر ما بخواهيم اثبات کنيم حقانيت دفاع مقدس را، بايد برگرديم به چهرههاي شاخصي که در آن زمان در کار بهداشت و درمان جنگ حضور داشتند. مثلا شما در حرفه پزشکي جراحهاي برتر مثل آقاي کلانتر معتمدي، آقاي دکتر فاضل، آقاي دکتر پورسعيدي و خيلي از اساتيد ديگر مثل آقاي دکتر سجادي و ديگران، و ساير آقايان، همه اينها در بهداري دفاع مقدس به کرات حضور پيدا کردند در بيمارستانهاي صحرايي و در نقاطي که امکان کار براي آنها مهيا بود. بعضيها تبليغاتي ميکردند که جبههها فاقد نيروهاي تخصصي کيفي است، اين يک اقدام کاملاً مغرضانه بود و حضور برجسته اين اساتيد برجسته علم پزشکي بيانگر اين است که برترينهاي علم پزشکي در بهداري دفاع مقدس حضور دائمي و مستمر داشتند. خود آقاي دکتر کلانتري ايشان هجده ماه عليالظاهر سابقه جبهه دارد، اين را از آن جهت عرض ميکنيم که مردم ما بدانند که بهترينهاي پزشکي کشور در دوران دفاع مقدس جزء پيشقدمان و جزء پيش قراولان جبهه جنگ بودند.
نکته ديگري که بايد عرض کنم سازماندهي و ساماندهي اعزام نيروهاي پزشکي به جنگ بود. ما يک اصطلاحي از زمان جنگ داشتيم به نام تيمهاي اضطراري يا نيروهاي ساک به دست، اينها يک سرتيمهايي داشتند، شبکههايي را داشتند، شبکههايي به نام آدم موزائيکي يا مربعي بهشان اطلاق ميشد، فرض کنيد من به عنوان فرمانده بهداري غرب کشور بايد اينها را مطلع کنم. من بلافاصله با توجه به شرايط عمليات اينها را مطلع ميکردم. اينها چند ساعت بعد در منطقه در جايي که ما برايشان تعيين مکان خدمت کرده بوديم آنجا حاضر بودند. و اين نشان ميدهد که ميزان هماهنگي، و ميزان آمادگي و ميزان آن شرايط هارموني که افراد بايد به وظيفهشان جزء به جزء آشنا باشند در آن زمان خوشبختانه ايجاد شده بود، و اين تيمهاي اضطراري هسته اصلي نيروهاي تأمين کننده پزشکي و بهداشتي جنگ را برعهده داشتند.
از برجستگيهاي ديگر دفاع مقدس، نزديک بودن مراکز خدماتي يا مراکز بيمارستاني به نقاط درگيري بود، همان طور که عرض کردم در بخشهاي قبلي اين نزديکي باعث شده بود که ما در حداقل زمان ممکن که رزمنده ما از نقطه اي که مجروح ميشد يا مصدوم ميشد به هر دليلي با يک فاصله زماني اندک خودش را در معرض يک بيمارستان مجهز و مناسبي ميديد. همان طور که عرض کردم، پذيرش يک ميليون مجروح و درمان آنها و انتقال آنها کار بسيار بزرگي بود که بهداري دفاع مقدس در زمان خودش انجام داد.
آنچه که من لازم است بگويم به عنوان کسي که از ابتداي جنگ تا انتهاي جنگ در خدمت رزمندگان بودم و به عنوان ميزبان کادرهاي پزشکي بودم که ميآمدند تقسيم ميشدند و ميرفتند، و اين را امانت ميدانم و اگر نگويم در امانتداري تخلف کردهام، تمام مديران وقت ما، وزراي بهداشت و درمان و کساني که به نحوي در کشور در آن زمان مسؤوليت داشتند، همه از همديگر سبقت ميگرفتند در کمک و مشارکت و ممارست در اين اقدام براي کمک به رزمندگان اسلام، جا دارد از آقاي دکتر مخلصي، از آقاي دکتر خيرانديش، از آقاي دکتر علمدار ساروي، از آقاي دکتر عرب خردمند يزدي، از آقاي دکتر عينالهي که اين هماهنگيها را در ساير بخشها انجام ميدادند تشکر کنيم. و از شهداي پزشکي بايد ياد کنيم، ما بالغ بر 3500 نفر از کادرهاي پزشکي و پيراپزشکي را، نيروهايي که به نحوي در حوزه پزشکي کار ميکردند، از رانندگان آمبولانس، از امدادگران، از کساني که در انتقال مجروحين کار ميکردند، ما بالغ بر 3500 شهيد در حوزه بهداشت و درمان در دفاع مقدس را تقديم انقلاب اسلامي و دفاع مقدس کرديم.
نکتهاي که لازم ميدانم عرض کنم و تکرار هم نشود که دوستان ديگر هم اين مطالب را خواهند گفت، اين است که ما بايد پاس بداريم دوران دفاع مقدس را، نه به جهات مادي، خيلي از اين کساني که آمدند جبهه نياز مادي ندارند، بلکه ارزش کار آنها را به جهت امانتداري بايد در تاريخ حفظ کرد، تا آيندگان بدانند کساني که در آن مقطع زماني خدمت کردند نظام جامع از آنها به چه شکلي ياد ميکند، و چه شکلي آن را حفظ ميکند تا ما براي آينده به نسل جوانمان نشان دهيم که نظام ما نظامي است که از کساني که فداکاري کردند به نحو شايستهاي آنها را تجليل خواهد کرد. تجليل هم نه بحث مادي، اصلاً بسياري از اين افراد نياز مادي ندارند، نه، خيلي از آنها حتي براي گرفتن پايان کارشان هم نميآيند بگويند ما 18 ماه، 10 ماه، 20 ماه سابقه جبهه داريم، گواهي ما را بدهيد.
اميدوار هستيم که انشاءالله اين اقداماتي که صورت گرفته در جهت رضاي حق باشد، و با حکم تکميل وظيفه باشد، و انشاءالله همه اينها آموزههايي باشد براي نسل آينده ما که بدانند که پيشکسوتانشان و پيشينيانشان در زمان دفاع مقدس از خودشان چه شجاعت و شهامتي نشان دادند و با چه خلاقيتهايي توانستند اين نظام و اين انقلاب و اين کشور را به امروز برسانند.
سوال: خيلي متشکر سردار از اين که در اين گفتگو شرکت کرديد، نکتهاي که من ميخواهم از شما بپرسم اين است که حالا اين مراکز درماني که نام برديد، ترجيحاً بيمارستانهاي صحرايي اگر مورد اصابت موشک يا بمباران هوايي قرار ميگرفت چه اقداماتي را انجام ميداديد؟
اينها چندين بار مورد بمباران هوايي قرار گرفتند ولي آسيبي نديدند الّا يک مورد که بيمارستان فاطمه زهراي آبادان بود که آن هم بمباران شيميايي شد، که بلافاصله نيروهاي آنجا که خدمت ميکردند را جابجا ميکرديم، خود بيمارستان آسيبي نديد. فقط پرسنلي که آنجا بودند چون بحث بمباران شيميايي بود و آسيب ديده بودند، ما فقط پرسنل بيمارستان را به سرعت جابجا کرديم، که نيروهاي تازه نفستري بيايند که با توجه به مصدوميت و مجروحيتي که پرسنل بيمارستان داشتند، که آقاي دکتر شهرزاد که الان نماينده اصفهان هست يکي از مصدومان بيمارستان فاطمه زهرا است، وگرنه بيمارستانها معمولاً از استقامت خوبي برخوردار بودند و در بمبارانهايي که اتفاق افتاد امتحان خوبي دادند.
– سوال: خيلي ممنون، حضرت امام(ره) يک تعبيري دارند که ما در جنگ به اين نتيجه رسيديم که بايد روي پاي خودمان بايستيم، حالا در حوزه بهداشت و درمان با آن حجم وسيعي که بايد خدمات ميداديد، و اينکه واقعاً کمبود امکانات هم ما داشتيم در سالهاي آغازين جنگ مستلزم اين بوده که عزيزان همکار در بخش بهداشت و درمان و پزشکي دفاع مقدس دست به ابتکاراتي بزنند، اگر به اين ابتکارات هم اشارهاي کنيد ممنون ميشويم؟
ابتکاراتي که ميشود اسم برد همين زنجيره سازماني بود که به تعبيري ما از آن به عنوان نظام جامع امداد و انتقال و درمان ياد کرديم، اينها خودش ابتکار بود. يعني شما همچين چيزي را در هيچ کتابي نداريم که بگوييم از فلان کتاب، فرضاً فلان انديشمند غربي استخراج کرديم يا ترجمه فلان مقاله است. بسياري از اين اقدامات ابتکار خودمان بود. ما در جنگ ميدانستيم که دشمنان ما در پی محدود کردن امکانات ما هستند ،اين را ياد گرفته بوديم که استفاده بهينه از امکانات موجود بهترين راه مقابله است و با روي آوردن به امکاناتي که به نحوي در اختيارمان هست، آن را حفظ کنيم، آن را نگهداري کنيم و بعد حداقل ضايعات را داشته باشيم، و بعد اين را هم ميدانستيم که به هرحال اين مشکلاتي که داريم ديگران براي ما حل نخواهند کرد. مثلا در بحث مصدومين شيميايي کسي از بيرون نيامد به ما اين آموزشها را بدهد. يا اين امکانات را قرار بدهد، وقتي که متوجه شديم که روشها چيست، بر فرض کشف ش.م.ر چيزي نبود که ديگران بگويند، ما خودمان ابداع کرديم يا راهاندازي دستگاه رفع آلودگي، کيتهايي که ايجاد کرديم عمدتاً چيزهايي بود که عناصر خودمان اينها را به نحوي ابداع کردند، اختراع کردند يا طراحي کردند.
در بحث نوآوري و ابداعات اصلاً خود شيوه سازمان بهداري رزمي ما خودش يک نوآوري بود، خودش يک ابتکار بود. خود اين که از امکاناتمان به خوبي استفاده کنيم و آنها را به نحو مطلوبي حفظ کنيم يکي از بهترين روشها بود. منابعي که در اختيارمان هست به آن تکيه کنيم. ما کمتر نگاهمان به بيرون بود که به ما کمک کنند و ابداعاتي که مثل کيتهايي که در رابطه با تشخيص مصدوميت شيميايي بود، دستگاههايي بود که به عنوان رفع آلودگي درست شده بود، حمامهايي که به نحوي براي مصدومان شيميايي درست شده بود و يا زنجيره امداد و انتقالي که طراحي شده بود، درست شده بود که اينها ميتوانستند بيشترين کمک را به ما در زمينه به حداقل رساندن ضايعات انساني ما کمک کنند. و اينها همه از ابداعات، اختراعات و نوآوريهايي بودند که رزمندگان و عناصر ما از خودشان بروز دادند، و با علم به اينکه ما در جنگ بايد روي پاي خودمان بايستيم و ديگران براي ما کمکي نخواهند کرد.
– خيلي متشکر سردار، اگر کلام پاياني باقي مانده ما در خدمتتان هستيم.
آنچه که ما ميتوانيم عرض کنيم اين است که آنچه که در آن زمان قابل انجام بود، انجام شد. امروزه ممکن است بياييم در اتاقهاي خنک و فضاهاي زيبا بنشينيم دوران جنگ را مورد نقد و بررسي قرار دهيم ولي تجسم واقعيتهاي جنگ امکانپذير نيست. تشخيص آن شرايط در زماني که شما امکانات محدودي در اختيارتان هست، هواپيماي دشمن بالاي سرتان هست، ابتکار عمل از شما به نحوي گرفته شده و يا حداقل همهاش در اختيار شما نيست، در آن زمان اقدام کردن و عمل کردن تا الان که ما بياييم بنشينيم در مراکز خنک و دلچسب و زيبا و اينها را مورد نقد و ارزيابي قرار دادن و عيبجويي کردن اين به نظر من ميآيد که کار پسنديده و زيبايي نباشد.
من اعتقادم بر اين است که هرکسي ميخواهد راجع به جنگ صحبت کند، بايد در آن فضا قرار گرفته باشند، بايد در آن فضاي جنگي و در آن فضايي که در کشور حاکم بود و در منطقه حاکم بود، بايد در آن فضا قرار گرفته باشد تا بتواند اظهار نظر کند وگرنه اگر کسي در آن فضا قرار نگرفته باشد و آن فضا را درک نکند، بيايد الان هر چقدر هم مورد نقد و بررسي قرار دهد به نظر من دستش به جايي بند نميشود براي اين که ايشان هيچ وقت در آن فضا قرار نگرفته است. کسي که در آن فضاي – مثلا ما به کسي بگوييم بيا برو درون آب، کسي که روي کوه ايستاده اصلا راجع به آب برداشت ديگري دارد، اگر بگوييم فشار آب چقدر است بالاي کوه؟ براي ايشان اصلاً قابل حس نيست، مگر اينکه جدول در اختيارش قرار بدهيم بگوييم عمق اينجوري است، فشار و سرعت آب اينجوري است، اين فقط از روي جدول ميخواند ولي وقتي که خودش بيايد در آن فضا که يک قايقي که مجروح رويش سوار کرديم از اروند عبور بده، ميراژ عراقي هم بالاي سرت وسط اروند قرار بگيرد، حالا شما اينجا کمکهاي اوليه را انجام بده، ببينيم طرف بيشتر به فکر خودش است يا به فکر امداد آن رزمنده است- من نظرم اين است که هرکس ميخواهد در بحث جنگ وارد شود بايستي در آن فضا خودش را قرار دهد و بتواند آن فضا را مورد نقد و بررسي و ارزيابي قرار دهد.
آنچه که در جنگ اتفاق افتاد، به اعتقاد ما همه مردم ما با همه وجودشان آن کاري که از آنها برميآمد انجام دادند. نتيجه جنگ محصول تلاش کساني بود که به همه آرمانهاي انقلاب اسلامي ما اعتقاد داشتند و همکاري کردند.
– کاملاً درست است، خيلي متشکر، برايتان آرزوي موفقيت ميکنم.
—————-
يزد – رزمايش و اجلاس سراسري پزشکي در دفاع مقدس، 31 شهريور – 7 مهرماه 89