
مصاحبه با دکتر صادق رجايي
بسم الله الرّحمن الرّحيم
من صادق رجايي هستم در حال حاضر در معاونت غذا و داروي وزارت بهداشت به عنوان قائم مقام فعاليت ميکنم. در زمان جنگ به عنوان مسئول دارويي جنگ و در مراحل بعدي به عنوان فرماندهي يگان ش.م.ر، بعد از آن به عنوان جانشين بهداري قرارگاه خاتم الانبياء و در زمان تشکيل قواي سه گانهي سپاه در سال 1364 به عنوان مسئول بهداري نيروي زميني سپاه تا آخر جنگ فعاليت کردم. به همين دليل در بهداري جنگ تنگاتنگ پزشکان، پرستاران، امدادگران و ساير دوستاني که در بخش جامعهي پزشکي جنگ خدمت ميکردند همدوش با آنها حرکت کرديم و يکايک وقايع و برنامههايي که در جنگ داشتيم همراه آنها بوديم. بهداري جنگ در حقيقت همراه با يگانهاي رزمي جنگ تأسيس شدند. در وهلهي اول که ما در کردستان بوديم و قائلهي کردستان به وجود آمد گروههاي کوچکي که براي رفتن به کردستان تشکيل ميشد بستگي به روابط و علائقي که بود همراه خودشان امدادگر، پزشک يا پرستار ميبردند. با شروع جنگ اين حرکت از سوي کردستان به سوي مناطق جنگي و به ويژه منطقهي جنوب سرازيرشد و همزمان با شکلگيري ساختارهاي جديد جنگ به صورت گروهان، گردان و تيپ، بهداري سپاه هم همزمان با آن خودش را سازگار کرد با تشکيلات ساختاري رزمي جنگ. به همين دليل ما ميبينيم اعزامهاي اوليه، اعزامهاي تقريباً ناشي از علاقهي افراد براي رفتن به جنگ داوطلبي بودهاست و در نهايت بدون سازماندهي قبلي اينها وارد ميشدند و با امکانات موجود يا امکانات کمي که با خودشان ميآوردند نسبت به پشتيباني رزمندگان در جنگ اقدام ميکردند . اما با پيشرفت جنگ و تأسيس ساختار جنگ به ويژه قبل از عمليات فتحالمبين و بعد از آن قبل از عمليات بيتالمقدس سبب شد که ساختار موجود بهداري جنگ شکل بگيرد و در قالب تيپهاي رزمي که بوجود آمد به عنوان گردان بهداري جنگ يا گروهان بهداري جنگ به فعاليتشان ادامه دادند ساختارشان مشخص شد، تعريفي برايشان در نظر گرفته شد و نمودار نيروي انساني و ليست و فهرست امکاناتي که بايد همراهشان باشد و پشتيباني که بايد از آنها بشود شکل گرفت.
البته در ابتداي جنگ وجود ساختار ارتش جمهوري اسلامي ايران که يک ساختار قديمي بود همراهش يک ساختار بهداري داشت که خود ارتش از آن ساختار به خوبي استفاده ميکرد. گروههاي غير رزمي و غير نظامي که بودند و به جبهه اعزام ميشدند عملاً همزمان علمشان را آنجا به روز ميکردند و آن را آميخته با تجربيات جنگ مي کردند و در خدمت جنگ قرار ميدادند. ما اوايل جنگ حتي امدادگرمان تخصص امدادگري جنگ نداشت و حتي تخصص امدادگري حوادث و وقايع اصولاً اضطراري را نداشت. به اينها آموزشهاي کوتاه مدتي داده ميشد به وسيلهي اساتيدي که فقط سيبيل بودند و در رابطه با حوادث غيرمترقبه مثل سيل و زلزله و حوادث ديگر آموزش داده بودند که ما آنها را ميآورديم در معرکه و از آنها استفاده ميکرديم. علاقمندي افراد به خدمت کردن سبب ميشد که اين عدم تجربهي امدادگري در جنگ را تقريباً مرتفع کنند. پزشکانمان تقريباً اگر حضور پيدا کردند با تعداد کمتري حضور پيدا ميکنند و وقتي حضور پيدا ميکنند به دليل اينکه مستقيم در جنگها نبودند يا آموزشها و آمادگيهاي رزمي و بدني را نداشتند عملاً ما مواجه با اين مطلب ميشديم که اينها مجبور بودند تجربيات پزشکي خودشان را گهگاهي همراه با تجربيات جنگ آميخته کنند و بتوانند خدمات خوبي را ارائه بدهند. با مرور زمان اين نقيصهها به صورت کلي مرتفع شد. ما در رابطه با آموزش دادن هم با مشکلاتي روبهرو بوديم و مجبور بوديم افرادي که خودشان آموزش ميدادند به افراد جديد هم آموزش بدهند و هم تجربياتشان را منتقل کنند. اين نقيصه کمکم همراه با سازماندهي به صورت گروهان و گردان و سازماندهي که بر اساس نظام به وجود آمده ميشود گفت مرتفع شد. موانع ديگري هم وجود داشت. ما در اوائل جنگ داروهاي مورد نياز جنگ را به آن صورت جدول بندي نکرده بوديم و مشخص نبود که ما دقيقاٌ چه تعداد داروهايي ميخواهيم، اما به مرور جنگ همهي اينها فهرست شد و در اختيار جنگ قرار گرفت. خوشبختانه ما اوائل جنگ با مشکلات کمبود دارو به آنصورت مواجه نبوديم عملاً هر آنچه ميخواستيم يا داخل کشور توليد ميشد و يا ميتوانستيم از خارج از کشور تهيه کنيم. در رابطه با ملزومات پزشکي در اوائل جنگ قبل از اينکه ما بيمارستانهاي صحراييمان را علم کنيم نيازهاي ملزومات پزشکيمان نيازهاي کمتري بود و ميتوانستيم از داخل تأمين کنيم. بعد از اينکه بيمارستانهاي صحرايي را برپا کرديم چه آنها که متحرک بودند و چه آنها که مستقر بودند تحت سولهها، چه آنهايي که بعداً بتوني شدند عملاً تجهيزات و ملزومات مورد نيازشان را به راحتي ميتوانستيم تهيه کنيم که ميشود گفت: محاصرهي اقتصادي در زمان جنگ شامل دارو و تجهيزات پزشکي نميشد و عملاً امکان تهيهي آنها براي ما آسانتر بود و ميتوانستيم به دلايل انساني و به دليل موارد ديگر آنها را تهيه کنيم. هلال احمر نقش خوبي در تهيهي اين داروها و تجهيزات پزشکي داشت و هر جا گير ميکرديم از طرف هلال احمر آن زمان براي ما تأمين ميگرديد.
همانطور که گفته شد ما اوائل جنگ با کمبود پزشکان متخصص روبهرو بوديم حتي با کمبود پرستار روبهرو بوديم منتها پرستار و نيروهاي امدادگر را به راحتي ميتوانستيم جذب کنيم. به علت کمبود پزشک و متخصص در آن زمان ما آنها را با وسايل مختلف استفاده ميکرديم. ارتش با خودش يک سري کادرهاي پزشکي داشت که استفاده ميکرد. در سپاه ما بالاجبار از نيروهاي مردمي پزشکي که به نسبت نيروهاي رزمنده کمتر بودند استفاده ميکرديم به همين دليل با کمک وزارت بهداشت طرح خدمت يکماهه پزشکان و متخصصان در مناطق محروم را بکار گرفتيم و از آن پزشکان براي سرويسدهي در جبهه کمک گرفتيم. بعد در رابطه با نيروهاي انترن يک دورهي شش ماههي انترن در اواخر جنگ گذاشتيم که انترنها را به مدت 6 ماه به جبهه ميبرديم. در رابطه با پرسنل نيروهاي مسلح که در اختيارمان بود اين کمبودها را جبران ميکرديم. شوق و ذوق داوطلبين براي پر کردن جبههها سبب شده بود که ما در ايام عمليات کمبودي نداشته باشيم اما زماني که پدافند داشتيم عملاً کسي به جبهه نميآمد و نيروهاي مردمي به دليل اين که جبههها خاموش بود ذوق و شوقي براي رفتن به جبهه نداشتند اما عملاً ما در جبهههايمان در حالت پدافندي مجروح داشتيم، شهيد داشتيم و کمتر ميتوانستيم خدمات به آنها بدهيم. مجروحين عمليات پدافندي و خطوط پدافندي ما مظلومترين مجروحيني بودند که در ايام جنگ ميتوانستيم ببينيم که بتوانيم خدمات ارائه بدهيم. تلاش زيادي کرديم که اين نقيصه را برطرف کنيم خوب اين نقيصه بايد حتماً به وسيلهي کادر رسمي نيروهاي مسلح تأمين ميشد که با شکلگيري تيپها و يگانها و لشگرهاي سپاه و جذب نيروهاي سرباز در اين بخش سبب شد که نيروهاي خوبي را در جبهه داشته باشيم و بتوانيم خطوط پدافنديمان را هم تأمين نيروي انساني کنيم.
– نحوه ي رساندن دارو به بيمارستانهاي صحرايي و مراکز مختلف و يکي هم بحث شيميايي که خيلي کم گفته شده است. ما الان در بحث شيميايي خيلي مطلب کم داريم و آقايان خيلي کم مطلب را باز کردند و آقاي دکتر فروتن که اگر خدمتشان برسيم بيشتر ميتوانند کمک کنند.
ما بر ميگرديم سر مسئوليتي که به عنوان فرماندهي يگان ش.م.ر داشتيم هم در بهداري به عنوان مسئول پشتيباني مسئوليت داشتيم.
به عنوان مسئوليتي که در سال 62-1361 به عنوان فرماندهي يگان ش.م.ر به عهده گرفتيم در رابطه با جنگهاي شيميايي بحثهاي متعددي در جبههها داشتيم. ميشد گفت اولين حملههاي شيميايي دشمن در سال 1359 در پاسگاههاي نيخزر و هلاله اتفاق افتاد که بيشتر با استفاده از بمبهاي دودي سپري شد. در دي ماه سال 1359 در حملهي عراقيها به بهمنشير بعد از اينکه از بهمنشير گذشتند و نزديک آبادان شدند و شکست خوردند و يک سري هم اسير شدند، وسايل و امکاناتشان را هم به جا گذاشتند. همراه اين سربازان ما قوطيهايي براي پيشگيري از جنگهاي ش.م.ر ، جنگهاي شيميايي، ميکروبي و اتمي ديديم که ساخت روسيه بود اما به دليل اينکه خيلي قديمي بود امکان استفاده وجود نداشت که قوطيها شامل بعضي از قرصهايي بود که در حملههاي ميکروبي و اتمي استفاده ميشد و ترکيب سيستئين داشت. بعضيهايشان پودرهايي بود که اگر جنگ شيميايي اتفاق ميافتاد و آلودگي بود اينها ميتوانستند رفع آلودگي از لباس و پوستشان انجام بدهند و به ويژه آمپول آتروپين که بايد دستي تزريق ميکردند و براي جلوگيري از مسموميت با سيانور بود که از آن براي آسيب ديدگي به وسيلهي نروگازها (گازهاي خردل) از آتروپين استفاده ميکردند و آمپولهاي خاصي که در رابطه با گازهاي خون بود مطرح بود. اِمين نيتريد که آمپولهاي استنشاقي بود که در آن وجود داشت.
اولين آموزشهاي جنگ شيميايي که بعد از دي 1359 بود شايد ميشد گفت اولين آموزش براي پيشگيري از جنگهاي شيميايي بود که در اسفند ماه به وسيلهي بهداري سپاه در تهران برگزار شد و 26 نفر از نيروهايي که يک سريشان بعداً شهيد شدند و يک سريشان هم هستند آموزش داده شدند در رابطه با دفاع شيميايي.
اولين حملهي شيميايي گستردهي عراق که به مناطقمان انجام گرفت والفجر 2 در پيرانشهر و والفجر 4 در منطقهي مريوان که مصدومين و مجروحين داشتند و اولين اورژانسهاي شيميايي آنجا برقرار شد. از نظر تهيهي ماسک و از نظر تهيهي مواد رفع آلودگي و از نظر تهيهي امکانات رفع آلودگي محيطي از همان زمان و قبل از عمليات خيبر آماده شد و به جبههها فرستاده شد و ميشد گفت اولين گردان متشکل و اولين ساختار سازماندهي شده براي عمليات خيبر آماد شد که به دليل ادغاماش با بهداري فعاليتاش را آغاز کرد. همزمان با بحث ش.م.ر بحث درمان مصدومين شيميايي به عنوان يک عنصر جديد وارد جنگ شد و از همان زمان يعني از عمليات خيبر ما بالاجبار اورژانسهايي براي مصدومين شيميايي به وجود آورديم که بستگي به نوع و موادي که دشمن استفاده ميکرد درمانهاي خاص آنها را آماده کرده بودند. در وهلهي اول تهيهي داروهاي شيميايي و ضدآسيبهاي جنگهاي نوين يک مقدار براي ما سخت بود ولي به مرور زمان بخشي را در داخل ساختيم و بخشي را از خارج از کشور توانستيم تهيه کنيم. در تهيهي داروهاي معمولي و مورد نياز به دليل اينکه کشورمان از اين لحاظ مشکلي نداشت ما در مضيقه نبوديم و ميتوانستيم اين داروها را تهيه کنيم.
در رابطه با تجهيزات پزشکي هم با ارتباطاتي که با خارج از کشور و با واسطهها داشتيم ميتوانستيم اينها را تهيه کنيم. ميشود گفت تحريمهاي اقتصادي در زمان جنگ کمتر روي داروها و تجهيزات پزشکي تأثير منفي داشت. در روند حرکتمان در جنگهاي شيميايي ما مواجه با استفادهي دشمن از سلاحهاي شيميايي و اين که خيلي از سلاحهاي شيميايي عمل نکردند بخصوص در عمليات خيبر خيلي از بمبهايي که رها شده بود منفجر نشده بود و مايع خردلي که در آنها بود همينطور روي زمين ريخته شده بود.
بعد از بازديد بازرسان سازمان ملل که براي پوشش اخبار عمليات شيميايي دشمن عليه رزمندگان اسلام در منطقهي هور آمدند و بررسي کردند ميبينيم در عمليات بدر نقايص موجود در سلاحها و بمبهاي عراق مرتفع ميشود، نميدانيم همکاري متقابلي بين آنها بود و يا اينکه آنها از دور توانستند مشکلاتشان را رفع کنند.
در رابطه با بحثهاي شيميايي ما به نقطهاي در عمليات کربلاي 4 و5 رسيديم که هم اورژانس صحرايي ساختيم و هم بيمارستانهاي صحرايي به وسعت زياد و اينقدر اين مسئله شيميايي براي ما حياتي شدهبود که در جوار هر اورژانس معمولي يک اورژانس شيميايي ايجاد کرده بوديم و در قبال هر بيمارستان صحرايي يک بيمارستان شيميايي ايجاد کرده بوديم که رزمندگاني که برايشان آلودگي ايجاد ميشد رفع آلودگي را توانستيم برايشان انجام بدهيم.
مهمترين عامل منفي استفاده از سلاح شيميايي در جبههها، خالي کردن جبههها از نيروها بودند. به طوري که روز 23 بهمن 1364 که 3 روز از عمليات والفجر 8 گذشته بود و ما در منطقهي فاو بوديم ديديم بعد از ظهرش ساعت 3 به بعد نزديک به 32 سورتي پرواز ميآايد و کل منطقهي فاو، جزيرهي آبادان و خصوصاً جزيرهي فاو را آلوده به سلاح شيميايي، گاز خردل و سيانور ميکند به طوري که ما در 24 ساعت تقريباً 12000 رزمنده را مجبور شديم از منطقه تخليه کنيم اما به دليل اقدامات پيشگيرانهاي که انجام داده بوديم و اورژانسهاي شيميايي و آن دوشهاي حمامي که آماده کرده بوديم اغلب آنها را ميآورديم و لباسهايشان را عوض ميکرديم و دوش مخصوص ميگرفتند و آنها را مجدد به منطقه برميگردانديم. در حالي که در عمليات قبل از آن ما بالاجبار يگانها را خالي از نيرو ميکرديم و سبب ميشد که توان رزمندگانمان کم بشود و عملاً يگانها عقبنشيني کنند و بالاجبار از يگانهاي احتياط استفاده کنند اما با پشتيباني خوبي که بهداري در رابطه با مسائل شيميايي و درمان ش.م.ر و درمان رزمندهها انجام داد آنها را مجدد آماده ميکرديم براي حضور مجدد در جبهه. نقاهتگاههايي ايجاد کرديم که افراد را به مجرد اينکه ميگفتند ما شيميايي شديم آنها را به عقبه برنگردانيم بلکه اقداماتي برايشان انجام بدهيم در همان منطقه يا در بيمارستانهاي شهرهاي جنگي مثل اهواز، کرمانشاه يا سنندج يا بقيهي شهرها انجام ميداديم و آنها را مجدد به يگانهايشان برميگردانديم که دو مرتبه در عمليات شرکت کنند.
آسيبهايي که به ما در رابطه با سلاحهاي شيميايي رسيد با توجه به وسعت زيادي که داشت منتها آموزشهاي رزمندگانمان سبب شده بود که يک مقدار از آسيبها کمتر بشود. اقدامات احتياطي در رابطه با درمان فرصت بيشتري پيدا کرد. يکي از معضلات زياد ما اين بود که گروهها و نيروي پزشکيمان نسبت به درمان مصدومان شيميايي آگاهي کامل نداشتند. دورههايي برايشان گذاشته شد که اين دورهها را بعضيها طي کردند اما هنوز ترس از سلاح شيميايي به عنوان يک ترسي حتي در کادرهاي پزشکيمان وجود داشت اما با امکاناتي که ما برايشان تهيه کردهبوديم سبب شد که اين ترس برايشان از بين برود. کشورهاي غربي نسبت به مصدومين اظهار علاقهي زيادي ميکردند که آنها را ببينند و معالجه کنند به طوري که ما براي اينکه جنايات صدام را در جنگ نشان بدهيم مجبور بوديم بعضي از کساني که در جنگ آلوده به سلاح شيميايي ميشدند به ويژه خردل را بفرستيم خارج براي درمان. آنها در اين بحث درماني هم اثر سلاحهاي خردل را ميديدند و هم طرز درمانش را ميفهميدند. فقط ما اين را متوجه ميشديم که اينها دنبال مصدومين ما به وسيلهي سلاحهاي فرار شيميايي بودند مثل سيانور، داروهاي اعصاب و دنبال اين بودند که آسيبديدگان اين بخش را چرا براي درمان اعزام نميکنيد. خوشبختانه اين افراد در داخل کشور درمان ميشدند و عملاً يا بعضيهايشان شهيد ميشدند و يا بعضيهايشان درمان ميشدند. اما در بخش آسيبديدگان شيميايي در نتيجهي استفادهي دشمن از سيانور و کلر و گازهاي ضداعصاب ما بيماري به خارج اعزام نميکرديم که آنها خيلي مشتاق بودند اين نوع بيماران هم اعزام بشوند که بتوانند تجربيات پزشکي خودشان را روي اين افراد اجرا کنند و جلوگيري کنند که اگر جنگي براي خودشان به وجود آمد از آن تجربيات استفاده کنند.
در رابطه با سلاحهاي شيميايي يک شمشير دو لبه بود که دشمن عليه ما استفاده ميکرد و از اين استفاده بهرهها برد. ما در رابطه با پدافنداش اقداماتي انجام داديم اما آفند در سلاح شيميايي ميتواند آفند سلاح شيميايي دشمن را بگيرد فقط پدافند نميتواند از آن جلوگيري کند.
اگر ما نقش نقاهتگاههاي بهداري در جنگ را در شهرهاي جنگي، در تقويت بنيهي رزمي و در نگهداري و پايداري نيروهاي رزميمان در جبههها بررسي کنيم ميبينم از سال 1363 اين نقش، نقش بسزايي بود. بعد از اينکه اقدامات زيادي براي جذب نيرو و جذب داوطلب و بسيجيها انجام ميگرفت ما عملاً قبل از سال 1363 ميديديم با کمترين آسيب شيميايي، رواني که اين رزمنده ميديد و مجروحيتي که برايش اتفاق ميافتاد جبهه را تخليه ميکرد و ميآمد عقب. علاوه بر اين که تعداد آمار مجروحين را ميبرد بالا شهرهاي عقبه را مملو از مجروح سرپايي ميکرد که خودش يک تأثير منفي رواني ايجاد ميکرد که اين تأثير منفي رواني اول روي شهرها ايجاد ميشد، شهرهاي عقبه و شهرهاي اصلي منعکس ميشد و تأثير منفي ديگر اينکه يک باره گردانها را از نيرو تخليه کرده بود. ابلاغي که فرماندهي جنگ به ما کرد اين بود که شما بايد يک کاري در رابطه با ساماندهي و بسيج نيروها در خود منطقه انجام بدهيد و آن اينکه بيماران سرپايي را در منطقه نگه داريد، درمان کنيد و سپس آنها را مجدد به يگانهاي مربوطهشان که براي بازسازي به عقبه برميگردند آنها را تأمين کنيم. من يادم هست در عمليات والفجر 8 شايد تعداد بيش از 5 هزار تخت در ورزشگاه تختي و در انبارهايي و سولههايي بسيار بزرگ که از قبل آماده شده بود آماده کرده بوديم. يک سري سولههايي مربوط به انبارهاي مربوط به سپاه بود که مخصوص مصدومين و مجروحين شيميايي آماده کرده بوديم. يک سري تختهاي مختلف را در ورزشگاه تختي گذاشته بوديم. اين سبب شده بود که ما مجروحيني که ميآورديم به عقب کساني که امکان برگرداندن آنها را داشتيم اين عدد، عددي بود که نزديک به 70 درصد مصدومين را مجدد بازسازي ميکرديم و آنها را به يگانهايشان عودت ميداديم. اين تأثير مهمي در عمليات والفجر 8 که به مدت 1 ماه طول کشيد داشت. يعني ما اجازه داديم و اين قدرت و اعتماد را به فرماندهي جنگ داديم که روي مجروحين و مصدوميني که سرپايي بودند و امکان ملحق شدن مجدد به يگانهايشان بود بتواند تصميمهاي طولانيتري بگيرد و بدون اينکه از کمبود نيرو يا کمبود رزمنده رنج ببرد به آن عملياتي که مورد نيازش هست ادامه بدهد. ما در عرض 3 روز اول اهداف اصلي خودمان را در فاو تأمين کرديم. 20 روز يا 22 روز بعد ما توانستيم خيلي راحت پاتکهاي دشمن را جواب بدهيم آنهم بحثي بود که خارج از تأمين مجدد از شهرها بود و اين بازسازي نيروها و الحاق مجددشان به يگانهايشان سبب شد که فرماندهي نسبت به عقبهي نيروهايش اطمينان بيشتري پيدا کند.
– آقاي دکتر راجع به خود نقاهتگاهها ميفرمائيد که چگونه تشکيل ميشد و در کجاها برپا ميشد و چه مأموريتي داشت؟
به دليل اينکه بيمارستانهاي شهرهاي جنگيمان توان جذب مجروح زياد را نداشت در وهلهي اول براي کمک به بيمارستانها اين نقاهتگاهها را ايجاد کرده بوديم. اين نقاهتگاهها وقتي برپا شد ما ميآمديم بعضي خدمات سرپايي يا يک کم خدمات بيمارستاني را در اين نقاهتگاهها انجام ميداديم و کساني که نياز به اتاق عمل داشتند فقط ميفرستاديم به کجا؟ به بيمارستانهاي شهرهاي عقبه، چون که اين بيمارستانها خيلي از متخصصينشان فرار کرده بودند و نبودند، خالي بود و توان سرويسدهي را نداشتند پس در وهلهي اول ما در هر عملياتي در نزديکترين شهر عقبه اين نقاهتگاهها را ايجاد ميکرديم. مثلا در شمال غرب اين مرکز اروميه بود. در غرب اين مرکز سنندج و يک مقداري سقز بود. در جنوب، کرمانشاه بود. البته نقاهتگاههاي کوچکتري در شهرهايي بين مثلاً جادهي مريوان- سنندج داشتيم يا مثلاً در پاوه داشتيم منتها اصليترين اروميه، سقز، مهاباد، سنندج، کرمانشاه، انديمشک و اهواز بودند. اينها شهرهاي عقبهي مناطق جنگيمان بود. بعد ما ملاحظه کرديم بعد از استفادهي سلاحهاي شيميايي تعداد زيادي از مصدومين وارد اين بحث شدند به طوري که من خدمتتان عرض کردم در عمليات والفجر 8 در تاريخ 23/بهمن/1364 ما در 24 ساعت 12000 نفر را تخليه کرديم به عقب. اگر اين تعداد را ميخواستيم به شهرهاي عقبه بفرستيم ولولهاي در شهرهاي عقبه ميافتاد يا اگر همهي مصدومين و مجروحين سرپايي را ميخواستيم بفرستيم مشکلات زيادي ايجاد ميشد پس نقاهتگاهها در وهلهي اول براي جبران کمبود بيمارستانهاي شهرهاي عقبه ايجاد شد و دوم براي کساني که عمل جراحي در بيمارستانهاي عقبه برايشان انجام ميشد اما تخت نگهداري نداشتند که آنها را ميآورديم در نقاهتگاهها و در نوبت اعزام يا به وسيلهي هواپيما يا قطار يا اتوبوس به شهرهاي غير جنگي يا عقبه نگاه ميداشتيم. تعداد اين مجروحين سبب شد که فرماندهي سپاه يک مأموريت ديگري به ما داد. گفت: علاوه بر اين کار که يک سريها را آماده ميگذاريد براي اعزام به عقبه، يک سري را هم بايد اينجا مجدد بازسازي و تواندهي کنيد و اينها را با بازتواني که انجام ميدهيد برگردانيد به يگانهاي مربوطهشان. به طوري شد که يگانها در مراکز نقاهتگاهيمان و در مراکز اينچنيني براي خودشان نمايندههايي داشتند و نيروهاي خودشان را که به عقب برميگشتند مجدد سازماندهي ميکردند و به قرارگاههاي پشت جبههشان منتقل ميکردند.
پس نقاهتگاهها را در وهلهي اول براي جبران کسري تختهاي بيمارستانهاي شهرهاي جنگي آماده کرده بوديم. مرحلهي بعد براي دريافت کساني که درمان شده بودند و آمادهي اعزام به پشت بودند و آنها را نگهداري ميکرديم و در وهلهي آخر به عنوان يک مأموريت براي عدم اعزام و بازسازي و بازتواني نيروها هماهنگ و برپا کرديم.
ما در اهواز در عمليات والفجر 8 و کربلاي 4و5 شايد 5000 تخت نقاهتگاهي آماده کرده بوديم که کل ورزشگاه تختي را براي مصدومين و مجروحين عادي در اين بخش آماده کرده بوديم و براي شمياييها آن سلسله انبارهاي موجود در کوت عبدالله را آماده کرده بوديم و تبديل کرده بوديم و همه را تخت گذاشته بوديم، کادر درماني، پرستاري و پزشکي برايشان گذاشته بوديم و همهي امکانات را برايشان آماده کرده بوديم. در يکي از عملياتها رئيس جمهوري وقت، رهبر معظم انقلاب که براي بازديد آمده بودند يادمان هست که به مدت 3،4 ساعت از نقاهتگاه شيميايي که در کوت عبدالله بود بازديد کردند و با 800 مصدوم شيميايي که در آن منطقه بستري بودند ملاقات کردند و با يک يکشان دست دادند و احالشان را پرسيدند که اثر بسيار خوبي در اين بخش داشت.
ما امدادگران را در خط داشتيم، بعد پستهاي امداد داشتيم، بعد اورژانس صحرايي داشتيم و بعد بيمارستانهاي صحرايي و نقاهتگاهها. يعني در سلسله که بررسي کنيد و بخواهيد چارت آن را نشان بدهيد اين را ميتوانيد ترسيم کنيد.
مجروحين جنگي از خطوط مقدم جبهه توسط امدادگران عملياتي به پستهاي امداد، مراکز اورژانسي، بيمارستانهاي صحرايي و سپس به نقاهتگاهها يا بيمارستانهاي شهرهاي جنگي منتقل ميشدند.نقاهتگاهها ايستگاهي بود براي تقسيم مجروحين و مصدومين. بخشي از آنها را به بيمارستانها براي درمان ميفرستاديم، بخشي از آنها را براي اعزام به شهرهاي عقبه نگهداري ميکرديم و بخشي را هم مجدد بازسازي و بازتواني ميکرديم و به يگانهاي رزميشان ارسال ميکرديم.
حتي من يادم هست در يکي از عملياتها ما اين نقاهتگاهها را در تهران هم راهاندازي کرديم چون که تخليه براي همهي کشور براي ما سخت بود و اغلب پروازهايمان به تهران انجام ميگرفت ما بدون در نظر گرفتن شهر مورد اعزام رزمندهها آنها را به تهران اعزام ميکرديم به دليل اينکه توان اقدامات پزشکي در اکثر شهرهاي ما وجود داشت آنها را در نقاهتگاههايي که در ورزشگاه آزادي به وجود آورده بوديم تقسيم کرده بوديم و به شهرهاي خودشان اعزام کرديم.
– آقاي دکتر مرحلهي تشخيص اين که چه بيماري به نقاهتگاه برود و چه بيماري به بيمارستانهاي شهرهاي جنگي در کجا اتفاق ميافتاد؟ آيا در اورژانسها اتفاق ميافتاد؟
اغلب اعزامهايمان به نقاهتگاهها از طريق بيمارستانهاي صحرايي انجام ميگرفت. در بيمارستانهاي صحرايي، ما پزشکان خاصي داشتيم که تشخيص ميدادند اين افراد کجا بايد منتقل بشوند. افرادي که از اطاق عمل خارج مي شدند و احتياج به مراقبتهاي ويژه مثل سي.سي.يو يا غيه داشتند را مستقيم به بيمارستانهاي شهرهاي جنگي منتقل ميکردند. آنهايي که نياز به نگهداري موقت داشتند به نقاهتگاهها انتقال پيدا ميکردند. در داخل نقاهتگاهها هم پزشکاني بودند که به اصطلاح پزشکي کساني که نياز داشته باشند که خدماتي بگيرند به آن ميگويند ترياژ بيماران يعني تقسيم بندي بيماران بر اساس نيازي که دارند. چون همهي بيماران را که بخواهي با حجم زياد مجروحيني که وجود دارد خدمات بدهيد امکان پذير نيست با امکانات کمي که هست بايد اينها دسته بندي بشوند و آنهايي که نياز بيشتري دارند اعزامها برايشان انجام بشود.
مثلا کسي که ضربه مغزي هست يا کسي که شکم حاد دارد و در بيمارستان جنگي مورد عمل قرار نگرفته قطعاً بايد به بيمارستان منتقل بشود و حالت اورژانسي است اما کساني که آسيبها و مصدوميتهايي در دست و پا داشته باشند يا خونريزي نداشته باشند يا آسيبهاي کوچکي داشته باشند قطعاً جزء کساني هستند که ميشود حتي اگر نياز به عمل جراحي دارد آنها را به ترتيب و بعد از اينکه فشار مجروح کم شد به بيمارستانها يا اطاق عملها فرستاد. پس پزشکان مخصوصي بودند که اين تقسيم بنديها را انجام ميدادند که اين افراد به چه خدماتي نياز دارند يعني يک کار به شدت تخصصي که پزشکان در آن نقش عمده و اساسي داشتند.
– يک بيمار يا يک مجروح اگر ميخواست اين مسير را طي کند که اين زمان طولاني بود و شايد منجر به شهادت فرد ميشد. ميخواهم بدانم که اين تقسيم بندي کجا انجام ميگرفت؟ در پست امداد که قطعاً نميشد، در مراکز اورژانس اتفاق ميافتاد يا در بيمارستانهاي صحرايي. اين که اين بيمار بايد برود به نقاهتگاه يا بيمارستان شهرهاي جنگي. مطمئنا بيمار اول به نقاهتگاه نمي آمد و بعد برود بيمارستان، قطعاً از يک جايي تقسيم ميشد. کجا اين تقسيم انجام ميشد؟
اولاً اين مسيري که گفتم هميشه اجرا نميشد. يعني اگر کسي نزديک پست امداد مجروح ميشد مستقيم ميبردند پست اورژانس يا کسي که بيمارستان مجروح ميشد مستقيم ميآوردند بيمارستان اما کسي که از خطوط مقدم تخليه ميشد ما به دليل اينکه نميخواستيم آمبولانس خطوط مقدم بيايد عقبه و ديگر برنگردد مجبور بوديم اين سير را انجام بدهيم. پزشکان موجود در پست امداد که کمتر بودند و به خصوص پست اورژانس اگر به اين نتيجه ميرسيدند که بيمار وضعش خوب نيست و همين الالن نياز به اطاق عمل دارد بدون اينکه به آن دست بزنند او را منتقل ميکردند به بيمارستان. در منطقهي جنگي تقريباً نقش اساسي را مرکز اورژانس داشت به اضافهي بيمارستان صحرايي و براي عقبه اين بيمارستان بود که تصميم گيري ميکرد. ما هيچوقت از مرکز اورژانس به شهر عقبه مجروح و مصدوم منتقل نميکرديم. دليل هم دارد، پست امداد مربوط به تيپ و گردان بود و پست امداد مربوط به لشکر بود و پست اورژانس مربوط به قرارگاه بود و هر کدام محدوديت عملکرد داشتند. ما نميآمديم آمبولانسهاي لشکر را بفرستيم شهر يا آمبولانسهاي گردان را بفرستيم مرکز اورژانس به اين دليل که اينها هر کدام مأموريتهاي خاصي داشتند و بر اساس مأموريتشان مجروح را جابهجا ميکردند. بله ممکن بود که بگوئيد اين دست به دست شدن ممکن است golden time مورد نياز مجروح را براي رسيدن به بيمارستان صحرايي کم کند اما ما خوشبختانه به دليل اينکه اغلب بيمارستانهاي صحراييمان به شدت نزديک مناطق جنگي بود به طوري که دشمن با توپخانهاش آنها را ميزد اين مراحلي که برايتان تعريف ميکنم مراحل کوتاهي بود که انجام ميگرفت. گاهي اوقات هم حتي از خطوط مقدم ممکن بود مجروح را به بيمارستان منتقل کنند.
– آقاي دکتر اگر قرار باشد ناگفتههاي بهداري رزمي را بگوئيد چه مواردي را ميگوئيد.
ناگفتهها را بگوئيم يا مشکلات را؟
– هر دو در يک فرم است يعني مشکلات و ناگفتهها و غربتها و هر چيزي که فکر ميکنيد که الان به درد بخورد. اينها مستند ميشود و ميماند و اين مستندات يک روز به درد نسلهاي بعد و نسلي که بايد حقيقت جنگ را و حقيقت اين دوران را بداند ميخورد. قطعاً تاريخ ورق ميخورد. و بدون شک تاريخ بازخواني ميشود به عبارتي. نسلهاي بعد بدون شک به ما دسترسي ندارند که بخواهند بيايند مستقيم بپرسند. من يادم هست که آن موقع يک رانندهاي که سرباز بود و پيش ما ميآمد که بچهي خوبي هم بود. بعد از 7،8 ماه که با ما بود يک روز از من پرسيد که حاج آقا واقعاً شما در زمان جنگ بوديد؟ گفتم: چرا. و خلاصه اين بود که برايش خيلي مهم بودهاست که يک نفري که واقعاً آن زمان در جنگ بوده را از نزديک ببيند فرمانده و غير فرمانده هم مهم نبود. اگر تاريخ را جلوتر برويد ديگر از ما کسي نيست که بپرسند شما در جنگ بوديد يا نه. بخصوص از مسئولين، از فرماندهان و کساني که نقش کليدي داشتند در زمان جنگ. و شما در مسئله فرماندهي، مسئله سياست، ناملايمات و کم لطفيهاي بعضي از جناحها و جريانات مختلف را بگوئيد البته نميخواهم سياسياش کنم.
من سياسياش نميکنم.
– نميخواهم نگاه سياسي داشته باشم. اما اينها واقعيتها و ناگفتههاست. آنجايي که مستند دفاع مقدس ساخته ميشود و دو نگاه متفاوت را در زمان جنگ مطرح ميکند يکي از آقايان اعتراض ميکند که الان چه زمان گفتن اين حرفهاست؟ در حالي که بايد از ايشان پرسيد که اگر الان گفته نشود پس چه زماني بايد گفته بشود؟ آن زماني که حضرت امام گفتند که جام زهر، اين جام زهر از کجا بوجود آمد و چه کسي آنرا به دست امام داد؟ که اينها چيزهايي است که در بُعد سياسي جنگ تأثيرگذار است ولي بهرحال نسلهاي بعد اگر اين سوال را از ما بپرسند که چه کسي اين جام زهر را به دست امام داد که البته منظور حتما شخص خاصي نيست اين که چه جرياني باعث شد و اين جام زهر چه بود چه پاسخي داريم؟
چه اتفاقي ميافتد اگر اينها را بگوئيم؟ من در اين بخش خيلي حرف دارم که هيچ جايي هم نگفتهام و ممکن است کسي قبول نکند. بالاخره ما از اول جنگ تا آخر آن بوديم اگر زنده مانديم بحث ديگري است. 60 ماه در منطقه بوديم. و اين 60 ماه خيلي است. از ش.م.ر بوديم، دارويي بوديم در بخشهاي ديگر هم بوديم. اولين کلاس ش.م.ر را من ترتيب دادم. خودم رفتم آبادان و آن قوطيهاي ضدشيميايي را آوردم و به دليل اينکه عربي بود و خودم مسلط بودم ترجمه کردم و جمع کردم و کلاس گذاشتم و يادم هست يک نامه نوشتم به شهيد کلاهدوز در بهمن 1359 و گفتم به ايشان که برويد سلاح شيميايي توليد کنيد.
– آقاي دکتر اينها را ضبط کنيم چه اشکالي دارد؟
نه. اينها در بحث شيميايي است. اين نامه الان نيست و نميدانم کجاست. خيلي رفتم اما نبود. نوشتم که آقاي کلاهدوز اگر ميخواهيد به جايي برسيد برويد سلاح شيميايي توليد کنيد که سال 59 اين توصيه را کردم. گفتم: اين سلاح دو لبه است. در جنگ جهاني دوم هر دو طرف سلاح شيميايي داشتند اما هيچکدام عليه همديگر استفاده نکرد. بازدارندگي منفي داشت. بازدارندگي مثبت داشت که هر دو از هم ميترسيدند. خود هيتلر در جنگ جهاني اول آلودهي شيميايي شد و اثرات منفياش خيلي شديد بود به همين دليل ميترسيد عليه متفقين استفاده کند. در مقابل متفقين هم ميدانستند هيتلر دارد و عليهاش استفاده نکردند و اين بازدارندگي به وجود آمد. ما يکي از عوامل ناتمام شدن مأموريت جنگمان، (نميگويم شکست يا پيروزي البته ما پيروز جنگ شديم. چون تعريف پيروزي و اين که چه کسي پيروز جنگ است و چه کسي بازندهي جنگ است اين است: کسي که ارادهي سياسي خودش را بر ديگري تحميل کند کاري به زمين و اسير و کشته و هواپيما ندارد. چه کسي پيروز جنگ آمريکا و عراق است. ميگويند ايران است. چرا؟ ما که وارد جنگ نشديم. ما ارادهي سياسيمان را در عراق تحميل ميکنيم پس ما پيروز جنگ هستيم. ما در يک تعريف پيروز جنگيم اما در يک تعريف ديگر در عمليات نظامي پيروز جنگ نيستيم و ميشود گفت به حال تعادل رسيديم). يکي از عللهايش بحث شيميايي بود که دوستانمان در بحث شيميايي حرفها را گوش ندادند و به آن اهميت ندادند که الان مرور تاريخي ميشود. در اين بخش حرفهاي زيادي براي گفتن هست اما اين که نياز هست بگوئيم يا نه؟ نياز هست مرور کنيم و باز کنيم يا نه؟
ببينيد در جنگ کره مسئول بهداري لشکر 6 آمريکا يک جراح مغز و اعصاب بود. در حالي که ما تا دو، سه سال اول جنگ گروه پزشکي فقط ميآمد درمان ميکرد و ميرفت. در برنامهريزي ، تعيين راهبردها دخالت نميکرد و عملاً همان اول غير تخصصي بوجود آمد و ما در اين بخش تلفات داشتيم. من اين ناگفتههايي که ميگويم اين بود. ما هنوز براي يک عمليات جنگي آمادگي نداريم، هيچ آمادگياي نداريم. در بوسني سه سال جنگيدند آنهم متفرقه هزاران هزار مقاله از مجروحين و جنگشان دادند. ما 8 سال جنگيديم چه داريم؟ هيچ چيزي نداريم. هنوز که هنوز است هيچ چيزي را آماده نکرديم.
– همين مقداري که شما فرموديد انصافاً خيلي استفاده کرديم.
ما نه بيمارستان صحرايي داشتيم، نه اورژانس داشتيم، نه پزشک داشتيم، بندگان خدا زخمي ميشدند بعد هم نميگفتند که طرف کجا شهيد شدهاست، در کدام عمليات شهيد شدهاست، بالاخره اين نقص بود کسي هم اين را ذکر نميکند. ما خطاهاي عمده انجام داديم. واقعاً نميدانم شما ميخواهيد اين خطاها را بگوئيم يا ميخواهيد فقط خاطره بگوئيم که خوب من همه را تعريف ميکنم برايتان. بايد اهداف دوستان را بدانم.
—————
منبع: مصاحبه با گروه نرمافزاري طليعه/تدوين نرمافزار بهداري دفاع مقدس